اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سابور

نویسه گردانی: SABWR
سابور. (اِخ ) معرب شاپور (شاه پوهر) است . رجوع به شاپور شود. جوالیقی در المعرب آرد: سابور فارسی است ودر زبان عرب از قدیم آمده است . عدی ّ بن زید گوید:
این کسری کسری الملوک ابوسا
این ام این قبله سابور.
و در فارسی شاه پور است و باین صورت اعشی در سخن خود آرد:
اقام به شاهبور الجنو-
-د حولین یضرب فیه القدم .
رجوع به المعرب جوالیقی ص 20 و 56 و 133و 194 و 282 شود. || مزید مؤخر امکنه : ازار ساپور. بُت سابور. برج سابور. (عسکر مکرم در خوزستان ). بزرج سابور. (بزرگ شاپور). جندی ساپور. خسرو ساپور. (شهرانبار در جانب چپ فرات ). فیسابور. نیسابور. رجوع به هر یک از این کلمات شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
سابور. (اِخ ) ابن یزدچردبن ساپور پسر یزدگرد اول (بزه کار) بود و حکومت ارمنستان را داشت بسال 420 م . بعد از مرگ پدر خواست بر تخت نشیند ولی ب...
سابور رازی . [ رِ ] (اِخ ) شاپور رازی . از سرداران ایران در روزگار فیروز اول ساسانی (459 - 483 م .) و از خاندان مهران بود. رجوع به تجارب الام...
سابور سکانشاه . [ رِ س َ ] (اِخ ) رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص 260 و شاپورسکان شاه در این لغت نامه شود.
سابور ذوالاکتاف . [ رِ ذُ ل ْ اَ ] (اِخ ) رجوع به سابور بن هرمز و ذوالاکتاف و شاپور دوم و ساسانیان شود.
ثابور. (اِخ ) (طور... جبل ...) ۞ نام کوه کوچکی بشام (فلسطین شمالی ) بالای ساحل راست اردن آنجا که آن نهر از دریاچه ٔ طبریه خارج میشود. ار...
صعبور. [ ص ُ ] (ع ص ) کوچک سراز مردم و جز آن . (منتهی الارب ) (نشوء اللغه ص 17).
طور ثابور. (اِخ ) رجوع به ثابور شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.