ساز
نویسه گردانی:
SAZ
ساز. (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 14 هزارگزی جنوب خاوری مرزبانی . و 2 هزارگزی گنداب . دامنه ، سردسیر، آب آن ازچشمه . محصول آن غلات ، حبوبات ، ذرت ، پنبه ، توتون و لبنیات است ، 170 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. از صنایع دستی محلی گلیم و جاجیم بافی در آن معمول است راه مالرو دارد و در فصل خشکی از کالیان اتومبیل بدان توان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
واژه های همانند
۲۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
ساز. (اِ) آلت موسیقی . آنچه که نوازند مانند چنگ و عود و بربط و طنبور و قیچک و قانون و امثال آن . (از برهان ). نی و چنگ و هر چه بنوازند.(رشیدی...
ساز. (اِ) ساختگی کارها. (برهان ) (انجمن آرا) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ). سامان . (غیاث ) (جهانگیری ). سامان و سرانجام . چنانکه گویند ساز و...
ساز. (نف مرخم ) سازنده ٔ چیزی . (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). و این در اصل وضع صیغه ٔ امر است که گاهی بمعنی فاعل مستعمل میشود. (آنندراج )...
ساز. (اِخ ) ۞ تلفظ آلمانی : زاتز ۞ ، چکوسلواکی (ژاتتز) از شهرهای چکوسلواکی است .
سازsāz معنی ۱. (موسیقی) هریک از آلات موسیقی که برای نواختن نغمههای موسیقی به کار میرود. ۲. (موسیقی) آهنگ. ۳. (بن مضارعِ سازیدن و ساختن) = ساختن ۴. ...
هم ساز. [ هََ ] (ص مرکب ) سازگار. موافق . (یادداشت مؤلف ).- همساز گشتن ؛ موافق و همراه شدن : خروشان از آن جایگه بازگشت تو گفتی که با باد ...
هم ساز. [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش بالای شهرستان اردستان که 226 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و کاردستی مردم قال...
یخ ساز. [ ی َ ] (نف مرکب ) آن که یخ تهیه کند.
گچ ساز. [ گ َ ] (نف مرکب ) سازنده ٔ گچ . آنکه گچ را آماده برای کار کند. آنکه گچ درست و ساخته کند.
دف ساز. [ دَ ] (نف مرکب ) دف سازنده . کسی که دف و طبل می سازد. (ناظم الاطباء). دفاف . (از منتهی الارب ). و رجوع به دف شود.