گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ساز نویسه گردانی: SAZ ساز. (اِخ ) ۞ تلفظ آلمانی : زاتز ۞ ، چکوسلواکی (ژاتتز) از شهرهای چکوسلواکی است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی ساز و سرنا ساز و سرنا. [ زُ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و دهل . ساز و نواز. ساز و نقاره . تار و تنبک . تار و طنبور. رجوع به ساز شود. ساز و سرور ساز و سرور. [ زُ س ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بزن و بکوب . سازو سرنا. ساز و نوا. ساز و نواز. رجوع به ساز شود. ساز و سلاح ساز و سلاح . [ زُ س ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و برگ . برگ و ساز. ساز و آلت . ساز و سامان . ساخت . ساختگی . تجهیزات : گمانم که آن چینی این... ساز و سلیح ساز و سلیح . [ زُس ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و سلاح : سپهدار ترکان بیاراست کارز لشکر گزید آن زمان ده سوارابا اسب و ساز و سلیح تمام همه ... شیرینی ساز شیرینی ساز. (نف مرکب ) شیرینی سازنده . آنکه شیرینی سازد. قناد. (فرهنگ فارسی معین ). شیرینی پز. رجوع به شیرینی پز و نیز مترادفات کلمه شود. ساز نوروزی ساز نوروزی . [ زِ ن َ / ن ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسباب نوروز. وسائل نوروزی . سامان نوروز : می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش که بخشد ... ساز گرمابه ساز گرمابه . [ زِ گ َ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسباب حمام . رخت حمام : گاه روز او چو بخت من برخاست ساز گرمابه کرد یک یک راست . نظا... ساز نواختن ساز نواختن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) ساز زدن . زدن و نواختن یکی از آلات موسیقی : سعادت به من روی بنمود بازنوازنده ٔ ساز بنواخت ساز.نظامی . بریانی ساز بریانی ساز. [ ب ِرْ ] (نف مرکب ) بریانی سازنده . آنکه بریانی و کباب میسازد. بریان گر. صهور. (از منتهی الارب ). و رجوع به بریانی شود. افسانه ساز افسانه ساز. [ اَ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه قصه می گوید و سرگذشت می گوید. افسانه سنج . افسانه سگال . (ناظم الاطباء). سازنده ٔ افسانه و ترتیب ده... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ ۱۸ صفحه ۱۹ از ۲۲ ۲۰ ۲۱ ۲۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود