ساقی
نویسه گردانی:
SAQY
ساقی . (اِخ ) دهی است از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، واقع در 36 هزارگزی شمال باختری بیرجند. دره ای هوایش معتدل ، آبش از قنات ، محصولش غله و عناب و میوه است ، 511 تن سکنه دارد که بزراعت میگذرانند و راه آن مالرو است . مزارع : آواز، اسپوچاه ،رومنج بالا، کلاته لز، مرغزار چهکند، رزی ، چهکند زیر،بقوز، کلاته ٔ اکبر، علی آباد، آویگان ، پدینگی ، قیسار،قیچگی ، کرمانی ، مهدباقر، تیدر، خونیک ساقی ، ماداد، سیاونج ، حسن آباد، ده آغل در، زنوک گربه ، تیرخی ، اسپوجزء این ده است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
ساقی کم کاسه . [ ی ِ ک َ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساقی که پیاله با احتیاط به مستان بدهد. (بهارعجم ) (آنندراج ) : ساقی کم کاسه می ...
ساقی خراسانی . [ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) رجوع به ساقی (حاج محمد زمان ) شود.
ساقی اصفهانی . [ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) رجوع به ساقی میرزاشاه حسین شود.
ساقی اصفهانی .[ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) رجوع به ساقی (شاه حسین ) شود.
ساقی روحانیان . [ ی ِ ] (اِخ ) کنایه از آدم صفی (ع ) است . (برهان ) (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 106). || و بعضی گویند کنایه از جبرئیل باش...
ساقی هندوستانی . [ ی ِ هَِ ] (اِخ ) رجوع به ساقی (جزایری ) شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.