سبح
نویسه گردانی:
SBḤ
سبح . [ س َ ] (ع مص ) شناوری نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شنا کردن . سباحة. (از اقرب الموارد). رجوع به سباحت شود. || تصرف کردن در معاش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). تصرف کردن در معیشت . (ترجمان تهذیب عادل ص 56) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || (اِمص ) آرامش . || (مص ) زمین کندن . || بسیار گفتن . (منتهی الارب )(آنندراج ). سبح در کلام ؛ فزون گفتن . || خواب و آرامش و آرمیدن . (منتهی الارب ). خوابیدن و آرمیدن . (از اقرب الموارد). || آمدن و رفتن و برگردیدن و پراکنده شدن در زمین . (منتهی الارب ): سبح قوم ؛ برگردیدن و آمدن و رفتن ایشان و پراکنده گشتن آنان در زمین . (منتهی الارب ). || دور رفتن . (منتهی الارب ). دور رفتن در سیر. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۰۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
جرم صبح . [ ج ِ م ِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب وروشنایی صبح و روشنی روز باشد. (از ناظم الاطباء).
خنجر صبح . [ خ َ ج َ رِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صبحگاه . بامداد : برکشد تیغ آفتاب آنکه گه صبح خنجر صبح از میان خواهد گشاد. خاقانی .سپهر ب...
صبح خوان . [ ص ُ خوا / خا ] (نف مرکب ) (مرغ ...) بلبل : ز پرده ناله ٔ حافظ برون کی افتادی اگر نه همدم مرغان صبح خوان بودی . حافظ.چه حالت اس...
صبح خیزی . [ ص ُ] (حامص مرکب ) سحرخیزی . زود بیدار شدن : بختش بصبح خیزی تا کوفت کوس دولت گلبانگ کوس او را دستان تازه بینی . خاقانی .صبح خیزی...
صبح حشر. [ ص ُ ح ِ ح َ ] (اِخ ) بامداد قیامت . صبح قیامت . صبح جزا. و رجوع به صبح جزا و صبح محشر شود.
صبح دوم . [ ص ُ ح ِ دُ وُ / دُوْ وُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صبح صادق . صبح راستین . صبح آخرین : آنکه چون صبح دوم گر دم زند در علم و دین ...
صبح روان . [ ص ُ رَ / رُ ] (اِ مرکب ) جمع صبح رو. کنایه از جوانان است که نقیض پیران باشد. || مسافران . (برهان قاطع).
صبح سحر.[ ص ُ ح ِ س َ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صبح زود.
صبح رایت . [ ص ُ ی َ ] (ص مرکب ) درخشان درفش . رخشان بیرق : ای شاه عرش هیبت خورشید صبح رایت چترت همای نصرت وآفاق زیر بالش .خاقانی .
صبح سوزی . [ ص ُ ] (حامص مرکب ) افروختن صبح : یا آه عاشق بود خود بر صبح سوزی نامزدکان تیر آتش پاش زد بدْرید خفتان صبح را.خاقانی .