سبح
نویسه گردانی:
SBḤ
سبح . [ س َ ] (ع مص ) شناوری نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شنا کردن . سباحة. (از اقرب الموارد). رجوع به سباحت شود. || تصرف کردن در معاش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). تصرف کردن در معیشت . (ترجمان تهذیب عادل ص 56) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || (اِمص ) آرامش . || (مص ) زمین کندن . || بسیار گفتن . (منتهی الارب )(آنندراج ). سبح در کلام ؛ فزون گفتن . || خواب و آرامش و آرمیدن . (منتهی الارب ). خوابیدن و آرمیدن . (از اقرب الموارد). || آمدن و رفتن و برگردیدن و پراکنده شدن در زمین . (منتهی الارب ): سبح قوم ؛ برگردیدن و آمدن و رفتن ایشان و پراکنده گشتن آنان در زمین . (منتهی الارب ). || دور رفتن . (منتهی الارب ). دور رفتن در سیر. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۰۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
صبح شدن . [ ص ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بامداد شدن . روز شدن .
بیدار شدن صبح روز بعد در بستر از جنس ابریشم - اشاره به مکان
صبح فروغ. {صُ فُ}. (ص. مرکب). صبح فروز، صبح افزوز. روشنی بخشِ صبح. فروز. تابش و روشنی و فروغ آفتاب و غیره. مخفف فروزنده. تابنده. روشن کننده. در این مع...
گاه صبح . [ هَِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صبحگاه . بامداد : چند پوشاند ز گاه صبح تا هنگام شام خاک را خورشید صورت گشتن این رنگین روا.ناصر...
طرف صبح . [ طَ رَ ف ِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، ق مرکب ) مقابل طرف شام . صبح صادق . (آنندراج ).
عمود صبح . [ ع َ دِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روشنی صبح صادق است . (آنندراج ). رجوع به عمود شود : کرد آفتاب خطبه ٔ عیدی به نام...
صبح یکم . [ ص ُ ح ِ ی ِ ک ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صبح نخست . بام نخست . صبح کاذب ، مقابل صبح صادق : گروهی چو صبح یکم رویشان همه آتش و...
صبح نمایی . [ ص ُ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (حامص مرکب ) روشنی نمایاندن . روشن کردن : چون صبحدم عید کندنافه گشایی بگشای سر خم که کند صبح نمایی .خاقان...
صبح کاذب . [ ص ُ ح ِ ذِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صبح نخستین . بام بالا. صبح دروغین . فجر کاذب . صبح نخست . ذنب السرحان . دم گرگ . طائع. مقابل ...
صبح کردن . [ ص ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به صبح درآمدن .