اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سبر

نویسه گردانی: SBR
سبر. [ س َ ] (ع مص ) میل بجراحت فرو بردن تا غور آن معلوم شود. (منتهی الارب ). سبر جراحت و جز آن ؛ آزمودن غور آن تا مقدار آن شناخته شود. (از اقرب الموارد). || آزمودن . (منتهی الارب ). تجربه و اختبار. (از اقرب الموارد) : به سبر و امتحان معلوم شود که ... (المعجم ). || (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد). || گونه ٔ روی . ج ، اسبار. (مهذب الاسماء). ماء الوجه . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
ثبر. [ ث ُ ] (اِخ ) ریگزارهائی است در بلاد بنی نمیر. (مراصد الاطلاع ).
برای‌ بیرون رفتن از گرفتاری‌ به‌ راه های‌ غیر شرعی‌ و غیر اخلاقی‌ و یا به کسی متوسل‌ نشدن‌ و در انتظار گشایشی‌ (از سوی‌ خدا) ماندن‌.
صبر: برای‌ بیرون رفتن از گرفتاری‌ به‌ راه های‌ نادرست نرفتن و یا از کسی یاری نخواستن‌ و چشم به راه گشایشی‌ ماندن؛ تحمل گفتار و یا رفتار ناپسند کسی و و...
بی صبر. [ ص َ ] (ص مرکب ) (از: بی + صبر) ناشکیبا. بی تحمل . (ناظم الاطباء). ناآرام : چو بانو زین سخن لختی فروگفت بت بی صبر شد با صابری جفت . ...
تنک صبر. [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ص َ ] (ص مرکب ) کم صبر و بی تحمل . (ناظم الاطباء). تنک حوصله . رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود.
صبر زرد. [ ص َ رِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صَبِر شود.
حب صبر. [ ح َب ْ ب ِ ص َ ] (ع اِ مرکب ) صداع و درد معده را نفع دهد. صفت آن : سقوطری یک مثقال ، تربد یک درم ، حب النیل و غاریقون و انیسون از...
نگارش درست این واژه، سبر است؛ زیرا نام گیاهی است از تیره ی سوسنی ها. در پهلوی به این گیاه، آنیتا گفته می شد. در پارسی گاهی برخی واژه ها را به نادرست ب...
گیاه صبر زرد (Aloe vulgaris و گونه‌های دیگر) که درست آن سبر زرد است و در زبان پهلوی آنتیا خوانده می شده، شباهتی جالب با مرّ مکّی دارد؛ زیرا این گیاه آ...
صبر کردن . [ ص َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکیبائی کردن . تأسی . پایداری کردن . شکیبیدن . اصطبار. اعتراف : گویند صبر کن که ترا صبر بر دهدآری دهد ولی...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.