ستون
نویسه گردانی:
STWN
ستون . [ س ِت ْ تو ] (ع عدد، ص ، اِ) شصت . (مهذب الاسماء). در حالت رفعی ، و در حالت نصبی و جری ستین .
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ستون . [ س ُ ] (اِ) عماد. عمود. پهلوی «ستون » ۞ ، اوستا «ستونه » ۞ (ستون )، هندی باستان «ستهونا» ۞ (ستون )، کردی «ستون »، «ایستون »، ۞ افغان...
ستون /sotun/ (اسم) ‹استون، استن› ۱. پایۀ سنگی یا آجری یا سیمانی که در زیر بنا ساخته شود؛ پایهای که از آهن و سیمان در زیر ساختمان برپا کنند. ۲. (نظامی...
صد ستون . [ ص َ س ُ ] (اِخ ) (قصر...) در دست چپ اپدانه (سمت مشرق ) دومین قصر بار واقع است و کتیبه ندارد، لکن بمناسبت صفت ممیزه اش قصر «صدست...
چل ستون . [ چ ِ س ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نام عمارتی که ستونهای بسیار داشته باشد. (آنندراج ). هر بنایی که دارای ستون زیاد باشد. (ناظم الاطبا...
نیک ستون .[ س ُ ] (ص مرکب ) استوار. قائم : مثل سلطان چون خیمه ٔ محکم نیک ستون است . (تاریخ بیهقی ص 386).
تضعیف کننده منافع ملی از روی سهو یا عمد.
فرق آن باجاسوس در این است که جاسوس متعهد به خدمت به کشورخود یاکارفرمای خود است. اما ستون پنجم بدون مزدیا واب...
ستون آوند. [ س ُ آ وَ ] (اِ مرکب ) صفه ٔ بلند. (آنندراج ).
زرین ستون . [ زَرْ ری س ُ ] (اِ مرکب ) ستونی ساخته از زر. ستون طلائی : نگهبان آن تخت زرین ستون ز کان سخن ریخت گوهر برون . نظامی .|| عبارت ...
درخت ستون . [ دِ رَ ت ِ س ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دار. (یادداشت مرحوم دهخدا) : چرا می نگری پاره ٔ خاشاک که در چشم دیگریست و آن درخت س...