اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سحن

نویسه گردانی: SḤN
سحن . [ س َ ] (ع مص ) مالیدن چوب را تا که نرم و تابان گردد. (منتهی الارب )(آنندراج ). مالیدن چوب را تا که نرم گردد. (اقرب الموارد). || شکستن سنگ را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شکستن سنگ را. (تاج المصادر بیهقی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
سحن . [ س َ ] (ع ص ) یوم سحن ؛ روز جماعت بسیار. (منتهی الارب ). در اقرب الموارد به صورت ترکیب اضافی ضبط شده است و سحن مضاف الیه یوم آمده ...
سحن . [ س ِ ] (ع اِ) پناه جای . یقال : هو فی سحنه ؛ ای فی کنفه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
صحن . [ ص َ ] (ع اِ)میان سرای و ساحت آن . قَرعاء. (منتهی الارب ). میان سرای . (مهذب الاسماء). صحن خانه . صحن سرای . باعة الدّار. (منتهی الار...
صحن . [ ص َ ] (اِخ )کوهی است نزدیک سوارقیة که آب خوش دارد. (منتهی الارب ). کوهی است در بلاد سلیم بالای سوارقیة و در آن آبی است که هباءة...
صحن سرا. [ ص َ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه بخش رودسر شهرستان لاهیجان 5هزارگزی باختر رودسر، کنار راه فرعی رودسر به املش جلگه ، معتدل ، ...
صحن سیم . [ ص َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از صفحه ٔ کاغذ سفید باشد. || قرص ماه . (برهان ) (انجمن آرای ناصری ).
صحن ارم . [ ص َ ن ِ اِ رَ ] (اِخ ) عرصه ٔ باغ ارم (بهشت شداد). || مجازاً، باغ خرم . باغی که در نزهت و خرمی چون بهشت ماند.
صحن الحیل . [ ص َ نُل ْ ] (اِخ ) گویند جایگاهی است و نیز گویند منازل اشجع است بایلیا. (معجم البلدان ).
صحن الشبا. [ ص َ نُش ْ ش َ ] (اِخ ) موضعی است در شعر کثیر. (معجم البلدان ).
صحن عظیم . [ ص َ ن ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از سطح ارض و روی زمین باشد. (برهان ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.