اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سر

نویسه گردانی: SR
سر. [ س ُ] (اِ) شرابی باشد که از برنج سازند. (برهان ) (جهانگیری ). سیکی باشد که از برنج سازند. (لغت فرس ). شرابی که از برنج سازند. (رشیدی ) (آنندراج ) :
لفت بخوردم بگرم درد گرفتم شکم
سُر بکشیدم دودم مست شدم ناگهان .

لبیبی .


|| کفش و موزه و امثال آن . (برهان ). کفش ، و سُرگر بمعنی کفشگر. (جهانگیری ). || بعضی گویند کفشی باشد که در روستای خراسان روی آن را از ریسمان سیاه سازند. (برهان ). کفشی باشد که در خراسان از ریسمان بافند. (لغت فرس ) (رشیدی ). کفشی که از ریسمان و پشم سازندش . (شرفنامه ٔ منیری ) :
مدخلان را رکاب زرآگین
پای آزادگان نیابد سر.

رودکی .


ترتیب خدمت آمدن من بصدر تو
بشکست از آنکه کار سرم نامرتب است .

سوزنی .


کیک در پاچه ٔ من افکندی
وینکت سنگ درفتاد به سر.

انوری .


|| نام نوعی است از ماهی که طول آن یک گز باشد و خرطومی بزرگ دارد مانند پیکان تیر و اکثر حیوانات را بدان گزند رساند.(برهان ) (جهانگیری ). || نام جوششی است که بر اعضا پهن شود و بشره را سرخ گرداند و آن را بعربی شری خوانند. (برهان ). نام جوشش که بر اعضا پهن شود. (رشیدی ). جوششی است که از غلبه ٔ خون بر اعضای پخش شود و آن را بتازی شرا خوانند. (آنندراج ). || مخفف «سرخ ». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رنگ سرخ . (برهان ) (جهانگیری ). || نوعی از رقص باشد شبیه به ارغشتک . (برهان ). نوعی از رقص . (رشیدی ). نوعی از رقاصی باشد شبیه به ارغشتک . (جهانگیری ). || ناودان که در بامهای خانه بجهت آب باران نصب کنند. (برهان ). نوعی از ناودان . (جهانگیری ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۳ ثانیه
سر بر خط داشتن . [ س َب َ خ َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از اطاعت کردن و فرمانبرداری . (رشیدی ) (برهان ) (انجمن آرا) (از آنندراج ).
سر بر خط نهادن . [ س َ ب َ خ َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) اطاعت کردن . (غیاث ) (آنندراج ) : نبود عاشقی امسال مر مرا درخورکنون که آمد بر خط نهاد ب...
سر بسنگ خوردن . [ س َ ب ِ س َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، ناامید و مأیوس شدن .
سر بزانو نشستن . [ س َ ب ِ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از مراقبه کردن . (آنندراج ) (رشیدی ). مراقبه کردن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 327). متأمل ...
سر بر پا نهادن . [ س َب َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تعظیم کردن : دست بوسش چون رسید از پادشاه گر گزیند بوس پا باشد گناه گرچه سر بر پانهادن خدمت...
سر بتیغ خاریدن . [ س َ ب ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از کشتن و گردن زدن باشد. (برهان ) (آنندراج ).
سر زخم مالیدن . [ س َ رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) گوشمال دادن . گویند سر زخمش مالیدیم ؛ یعنی از بلندپروازی که داشت بازش آوردیم به نوعی که حد خو...
سر خویش گرفتن . [ س َ رِ خوی / خیش ْ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از بدر رفتن . (رشیدی ). کنایه از بدر رفتن و راه خانه گرفتن . (آنندراج ). سَ...
سر گران داشتن . [ س َ گ ِ ت َ ] (مص مرکب ) بی التفات بودن . بی محبت بودن : با بوسهل حمدونی امیر سر گران می داشت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ...
سر طاس نشاندن . [ س َ رِ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) زیرپاکشی کردن از کسی . اسرار کسی را بحیله بیرون آوردن . و این ترکیب مأخوذ است از عمل طاس نشا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.