سر
نویسه گردانی:
SR
سر. [ س ِرر ] (اِخ ) روستایی است به یمن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۴۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
گرلسپه سر. [ گ َ ل َ پ َ س َ ] (اِخ ) از ییلاقات سخت سر است . (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 203).
گل سرشور. [ گ ِل ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی که با آن سر شویند، لهجه است عامیانه برخلاف کلی قیاس. گلی که سر را با آن شستشو دهند. معادن آن در ...
تلاونگ سر. (ا مرکب) (زبان مازنی). نیم شب، خروس خوان، و بامداد.
سر گردیدن . [ س َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) سرگیجه . دوار سر : از خوردن یک رطل کزبرة الرطبة... سر گردیدن و اختلاط عقل پدید آید. (ذخیره ٔ خوارزمشا...
شوریده سر. [ دَ /دِ س َ ] (ص مرکب ) بی قرار و بی ثبات و قلندر. (ناظم الاطباء). مختل العقل . (یادداشت مؤلف ). || مجذوب . عاشق . شیدا. آشفته . با...
کندانه سر. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان الموت بخش معلم کلایه است در شهرستان قزوین واقع است و 170 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
سر و سامان . [ س َ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اسباب و لوازم : سر و سامان جنگ ایشان را دریافتم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 603).چو بارنامه ٔ ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
بی پا و سر. بی پا و سر شدن. سر از پا نشناختن. به اخلاص رسیدن برابر ذوالجلال. /////////////////////////////////////////////////////////////////////////...
سر گاو زدن . [ س َ رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از فایده ٔ عظیم برداشتن و دولت مفت بدست آوردن . (آنندراج ).