سرخ
نویسه گردانی:
SRḴ
سرخ . [ س ُ ] (اِخ ) خواجه نعمةاﷲ. از جمله ٔ نویسندگان دیوان سلطان بود و به اعمال بزرگ اشتغال داشت . چون خواجه مجدالدین محمد دیوان را مؤاخذ کرد خواجه نعمةاﷲ بترسید و گریخت . یکی از ملازمان سلطان به دنبال او رفت و او را گرفت و بنزد خواجه مجدالدین محمد آورد و خواجه مبلغ کلی بر او تحمیل فرمود. سپس او را وزارت داد لیکن سرانجام از تحکمات خواجه مجدالدین محمد به تنگ آمده و درمجالس زبان به غیبتش بگشاد و خواجه مجدالدین محمد به اخذ و قید او فرمان داد... آخرالامر او را چندان شکنجه کردند که بقتل رسید. (از دستورالوزراء ص 443).
واژه های همانند
۱۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
نماد عشق تهران. آنهایی که تهرانِ پیش از انقلاب را به یاد دارند زن سرخپوش اطراف میدان فردوسی را دیدهاند. زنی بزککرده، لاغراندام، با قامتی متوسط، صو...
سرخ و زرد شدن . [ س ُ خ ُ زَ ش ُ دَ] (مص مرکب ) خجل شدن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 134). حالتی است که در هنگام خجالت روی دهد و مطلق سرخ و زرد ...
چشم سرخ کردن . [ چ َ / چ ِ س ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غضبناک شدن . (فرهنگ نظام ).- چشم سرخ کردن به چیزی یا بر چیزی ؛ کنایه است از نگریستن ...
قلعه نو تل سرخ . [ ق َ ع َ ن ُ ت ُ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کامفیروز بخش اردکان شهرستان شیراز، واقع در 59 هزارگزی خاور اردکان و کنار را...
شیر و خورشید سرخ . [ رُ خوَرْ / خُرْ دِ س ُ ](اِخ ) سازمانی خیریه در ایران قبل از انقلاب اسلامی ، وابسته به صلیب سرخ جهانی که بجای علامت ...
سرخ شبان باهودار. [ س ُ ش َ ن ِ ] (اِخ ) سرخ شبان یهوه . یهوه به عبری خدای بنی اسرائیل و یا «... یهودا» و یا «... یهودان » و در هر حال پهلوی...
جامه ٔ سرخ پوشیدن . [ م َ / م ِ ی ِ س ُ دَ ] (مص مرکب ) در غضب آمدن . در عهد قدیم ملوک هنگام قهر و غضب جامه ٔ سرخ می پوشیدند. (بهار عجم ) : پر...
ده سفید کمانه سرخ . [ دِه ْ س ِ ک َ ن َ / ن ِ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 18هزارگزی جنوب الیگو...
الس، یا هالیس، قِزِل ایرماق (سرخ رود)، بزرگترین رود آسیای صغیر به درازای 182‘1 کم. در وجه تسمیۀ آن گفتهاند که چون بارانهای سخت، خاک سرخ منطقهای را...
بطپانچه روی خود را سرخ داشتن . [ ب ِ طَ چ َ / چ ِ ی ِ خوَدْ / خُدْ س ُت َ ] (مص مرکب ) یعنی در عین حزن و اندوه مسرور و شادمان بودن تا موجب ...