گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سرف نویسه گردانی: SRF سرف . [ س ُ ] (اِ) سرفه که به عربی سُعال خوانند : پیری مرا به زرگری افکند ای شگفت بی گاه و دود زردم و همواره سرف سرف .کسایی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی صرف صرف . [ ص َ ] (ع اِ) فضل و فزونی بعضی بر بعضی در قیمت و بها. فضل و فزونی رتبه . (منتهی الارب ). آنچه در عوض کمی وزن یا عیار سکه دهند. حو... صرف صرف . [ ص َ ] (ع اِ) (اصطلاح فقه ) بیعی که ثمن و مثمن آن طلا یا نقره است ، در صرف علاوه بر شرائطی که اجتماع آنها در افراد دیگر بیع لازم ا... صرف صرف . [ ص َ ] (ع اِ) پول . نقد. وجه . ثمن . ابن بطوطه گوید: و معدن النحاس بخارج تکدا... یأتون به الی البلد فیسبکونه فاذا سبکوه نحاساً احمر... صرف صرف . [ ص َ ] (ع اِ) (علم ...) آن را علم تصریف نیز گویند. در نفائس الفنون آرد: تصریف عبارت از معرفت اصولی است که در آن کمیت ابنیه ٔ کلمات ... صرف صرف . [ ص ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ صریفة. (منتهی الارب ). صرف صرف . [ ص ِ ] (ع ص ) بی آمیغ. (مهذب الاسماء). بحت . محض . خالص . ساده . ناب . صافی . ویژه . بی آمیزش . (ناظم الاطباء). پاک . پاکیزه . فقط. یکتا. یگ... صرف صرف . [ ص َ رَ ] (اِخ ) قبیله ای است . (منتهی الارب ). صرف فعل (sarfe-feål در دستور زبان: این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: مندیات mandyât (مند: صرف؛ پهلوی + یات: فعل از اوستایی: yâta) *** فانکو آدینا... حجر صرف حجر صرف . [ ح َ ج َ رِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حجرالصرف شود. هستی صرف هستی صرف . [ هََ ی ِ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) وجود مطلق . (ناظم الاطباء). رجوع به هستی آزاد شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود