سعب
نویسه گردانی:
SʽB
سعب . [ س َ ] (ع ص ) هر چیز لزج که روان و دراز باشد از شراب و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
صعب . [ ص َ ] (ع ص ) دشوار. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). عَسِر. عویص . مقابل سهل . مقابل آسان . تند. ناهموار.. ناخوار. دشخوار : هر که همی خواه...
صعب . [ ص َ ] (اِخ ) قلعه ای است از قلاع خیبر که به سال هفتم هجری سپاهیان اسلام در نبرد خیبر آن رابگشادند. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج...
صعب . [ ص َ ] (اِخ ) موضعی است به یمن .(منتهی الارب ). مخلافی است به یمن . (معجم البلدان ).
صعب . [ ص َ ] (اِخ )ابن جثامةبن قیس اللیثی از شجعان صحابه است و در جنگهای عصر پیغمبر (ص ) حاضر بود و در فتح اصطخر شرکت داشت و در حدیث روز ...
صعب . [ ص َ ] (اِخ ) ابن سعدالعشیرةبن مالک ، از کهلان ، از قحطانیة. جدی جاهلی است . (الاعلام زرکلی ص 432).
صعب . [ ص َ ] (اِخ ) ابن عجل بن لجیم بن صعب بن علی از بکربن وائل جدی جاهلی است . از پسران او اسود عنسی است . (الاعلام زرکلی ص 432).
صعب . [ ص َ ] (اِخ ) ابن علی بن بکربن وائل از عدنانیة جدی جاهلی است . عکابة و لخم ومعاویة از فرزندان وی هستند. (الاعلام زرکلی ص 432).
ثعب . [ ث َ ع َ ] (ع اِ) راه گذار آب . || آب راهه ٔ وادی . ممر آب در بیابان . || چشمه ای که در سایه ٔ کوه باشد. ج ، ثعبان . ماء ثعب ؛ آب رو...
ثعب . [ ث َ ] (ع مص ) روان ساختن آب یا خون و امثال آن . آب راندن . (تاج المصادر بیهقی ).
ثعب . [ ث ُ ع َ ] (ع اِ) ج ِ ثعبة، وزغها.