اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سعب

نویسه گردانی: SʽB
سعب . [ س َ ] (ع ص ) هر چیز لزج که روان و دراز باشد از شراب و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ساب . (اِخ ) نام پسر ادریس نبی بوده و خود مردی دانا و حکیم . عقیده ٔ بعضی این است که نخستین پیغمبر آدم صفی و آخرین ساب بن ادریس است . وی...
صاب . (ع اِ) ج ِ صابة. (منتهی الارب ).
صاب . (ع اِ) هر نباتی را گویند که آن را شیری باشد، یعنی در وقت بریدن و شکستن از آن چیزی برآید سفید، مانند شیر. (برهان قاطع). || درختی ا...
صاب . (اِخ ) ابن ادریس . ابن ابی اصیبعه گوید: او طاطبن ادریس است . و صابئون به او منسوب اند. رجوع به ادریس شود. و شهرزوری در نزهةالارواح گ...
ثاب . (اِخ ) محلی است در شعر اغلب .
ثأب . [ ث َءْب ْ ] (ع مص ) خمیازه کشیدن . دهان دره کردن . آسا کردن . فاژیدن . تثاؤب .
ثأب . [ ث َءْب ْ ] (ع اِ) ثوباء. خامیاز. خامیازه . خمیازه . دهن دره . دهان دره . آسا. فاژ. باسک . کهنزَه . بیاستو. هاک . فاژه . آهنیابه .
کشک ساب . [ ک َ ] (نف مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) کشک سا. رجوع به کشک سا شود.
پدر سگ صاب=پدر سگ صاحاب/صاحب. ناسزائی با صبغه مطایبه، رنجش و شکوه و ملامت در گویش تهرانی. چیزی تا حدودی شبیه لا مَصَّب=لا مذهب، صاب مرده=صاحب مرده.
بیماریی که درمان آن سخت و زمانبر است ولی درمان ناپذیر نیست. همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: سخت بشاز saxt beŝāz (پهلوی)***فانکو آدینات 091636...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.