سعن
نویسه گردانی:
SʽN
سعن . [ س ُ ] (ع اِ) خیک و مشک که نصف آن تراشیده باشد و در آن نبیذ سازند و گاهی از آن آب پاشی کنند مانند دلو و گاهی زنان در آن رشته و پنبه نهند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آب دستان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || قدح بزرگ که در آن شیر دوشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۷۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
سان سان . (ص مرکب ) پاره پاره ، قطعه قطعه و جزٔجزء. (ناظم الاطباء). رجزع به سان شود.
سان سان . (اِخ ) نام پادشاه ماساژت هاست پادشاهان این مرز و بوم (صفحات طرف قفقاز) و پادشاه ارامنه از یک نژادند. این پادشاه گریگوار مبلّغ د...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
لعل سان . [ ل َ ] (ص مرکب ) مانند لعل . لعلی : آهوی شیرافکن ما گاو زرین زیردست از لب گاوش لعاب لعل سان انگیخته .خاقانی .
صدف سان . [ ص َ دَ ] (ص مرکب ) بمانند صدف . بکردار صدف . صدف گون : کو ساقی دریاکشان کو ساغر دریانشان کز عکس آن گوهرفشان بینی صدف سان صبح را. ...
فلک سان . [ ف َ ل َ ] (ص مرکب ) (از: فلک + سان ، پساوند تشبیه ) مانند فلک . فلک وش : سالها قصد فلک داشت مگرجنبش رای فلک سان اسد. خاقانی .بود فل...
جشن سان . [ ج َ ] (اِ مرکب ) روز اول سالهای ملکی .(شعوری ). ظاهراً این ترکیب تحریفی است از جشن ساز.
روز سان . [ زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز عرض . روزی که سپاه سان میدهد. رجوع به سان دادن شود.