اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سلب

نویسه گردانی: SLB
سلب . [ س َ ] (ع اِ) رفتار سبک و شتاب . || نام درختی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || (اِمص ) ربودگی . || رفع و نفی . (ناظم الاطباء). || (مص )جامه ٔ سوک پوشیدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || ربودن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ربودن و نیست کردن . (غیاث اللغات ) (دهار) (منتهی الارب ) (المصادر زوزنی ). بقهر گرفتن چیزی از کسی . (از المنجد).
- ادات سلب ؛ چون : لیس و لا و لم و لن و ما در عربی و نیست و نه و دیگر ودیگری در فارسی و در جمله یا کلمه درآیند و مدخول خود را منفی سازند.
- سلب آسایش ؛ ازبین بردن آن .
- سلب اختیار ؛ ازمیان بردن اختیار و انتزاع آن .
- سلب اعتبار ؛ از بین بردن اعتبار و ارزش کسی . (فرهنگ فارسی معین ).
- سلب امنیت ؛ ازمیان رفتن آن .
- سلب بسیط ؛ قضیه ٔ سالبه بسیط آن است که حرف سلب وارد بر نسبت حکمیه در آن شده باشد و در این صورت حکم احتیاج بمطابق و مصداق و موضوع ندارد. یعنی وجود مصداق برای آن ضروری نیست زیرا ممکن است سالبه ٔ بانتفاء موضوع باشد. (اسفار ج 3 ص 155 از فرهنگ علوم عقلی سجادی ص 301).
- سلب حیثیت ؛ ربودن و ازمیان بردن آن .
- سلب عدولی ؛ در صورتی سلب را عدولی گویند که حرف سلب جزء موضوع یا محمول و یا دوطرف شده باشد مانند «هر لاحیوانی انسان نیست و یا هر لاجامدی نامی است » و مثال آنکه حرف سلب جزء محمول شده باشد «هر جمادی لاحیوان است » و مثال آنکه حرف سلب جزء موضوع و محمول هردو شده باشد «هر لاحیوانی لاانسان است » که اول را معدولةالموضوع و دوم را معدولة المحمول و سوم را معدولة الطرفین نامند. (دستورج 2 ص 179 از فرهنگ علوم عقلی سجادی ص 301).
- سلب کلی ؛ قضیه سالبه ٔ کلیه قضیه ای است که سلب وارد بر تمام مصادیق آن شده باشد و یکی از محصورات چهارگانه است مثال «هر انسانی جماد نیست ». (دستور ج 2 ص 179 از فرهنگ علوم عقلی سجادی ص 301).
- سلب مالکیت ؛ انتزاع مالکیت . ازبین بردن مالکیت .
- سلب و ایجاب ؛ از نظر معانی و بیان آن است که کلام را از جهتی مبتنی بر نفی و ازجهت دیگر مبتنی بر اثبات قرار دهند. (فرهنگ فارسی معین ) :
صوفی و عشق و در حدیث هنوز
سلب و ایجاب و لایجوز و یجوز.

سنایی .


ملک صفات وزیرا ملک نشان صدرا
به تست قلب من ابریز وسلب من ایجاب .

خاقانی .


- سلب و ایجاب از نظر منطق ؛ حکم برفع و بسط قضیه و حکم به ثبوت ربط قضیه . (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
سلب آسایش. (اسم مصدری) گرفتن آسایش، ایجاد مزاحمت نمودن. توضیح: در اینجا «سلب» به معانی زیر است (بنقل از لغتنامۀ دهخدا - رجوع شود به «سلب»): "...
سلب کردن . [ س َ ک َ دَ ](مص مرکب ) برطرف کردن و رفع کردن . (ناظم الاطباء).
فیروزه سلب . [ زَ / زِ س َ ل َ ] (ص مرکب ) پیروزه سلب . (فرهنگ فارسی معین ). دارای پوشش فیروزه ای . دارای جامه ٔ آبی یا کبود یا سبز : تا عرض د...
پیروزه سلب . [ زَ / زِ س َ ل َ ] (ص مرکب ) دارای پوششی برنگ فیروزه : تا عرض دهد لشکر پیروزه سلب رابر پشته و بالای زمین راجل و راکب .سوزنی .
ثلب . [ ث َ ] (ع اِ) عیب . ج ، ثلاب .
ثلب . [ ث َ ] (ع مص ) سرزنش کردن . نکوهیدن . عیب نمودن . نقص کردن . || راندن . || برگردانیدن . || رخنه کردن .
ثلب . [ ث ِ ] (ع اِ) ابن البیطار از قول ابن الوحشیة گوید: ثلب نام عربی نباتی است خودرو در کنار جویبارها و اطراف آبها و آن برگهای طویل شبی...
ثلب . [ ث َ ل َ ] (ع اِمص ) ترنجیدگی . || ریم . ریمناکی . || (مص )رخنه دار شدن . شکافته شدن . || منغص شدن .
ثلب . [ ث َ ل ِ ] (ع ص ) چرکن . || نیزه ٔ رخنه دار. || مردی ثلب ؛ مردی عیب ناک .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.