سماء
نویسه گردانی:
SMAʼ
سماء. [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. دارای 130 تن سکنه .آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، گردو، بادام و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
سمع. [ س ُم ْ م َ ] (ع ص ) سبک و غول را بدان وصف کنند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
سمع. [ س ِ ] (ع اِ) بچه ٔ گرگ از کفتار. (غیاث ) (مهذب الاسماء) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بچه ٔ گرگ مطلق . (غیاث ). || ذکر نیکو. (م...
صمع. [ص َ ] (ع مص ) زدن کسی را به چوب دستی . || گذار کردن بر قوم و بازداشتن ایشان را بسخن . || بی باکانه بر سر خود رفتن . || خطا کردن ...
صمع. [ ص ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صُمعان و صَمعاء. || و کلاب صمع الکعوب ؛ یعنی سگان خرد شتالنگ . (منتهی الارب ).
ام سمع. [ اُم ْ م ِ س َ ] (ع اِ مرکب ) دماغ . (المرصع) (اقرب الموارد) ۞ .
سبع سما. [ س َ ع ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از هفت آسمان است : عشر ادب خوانده ز سبع سماعذر قدم خواسته از انبیا.نظامی .
صخره صماء. [ ص َ رَ / رِ ی ِ ص َم ْ ما ] (ع اِ مرکب ) صخرة صَمّاء؛ سنگ سخت رست . (منتهی الارب ). || (اِخ ) سنگی است در بیت المقدس که در هوا...
شنود، پنهانی گوش کردن سخنان دیگران بدون آگاهی و رضایت آنها یا مستقیم و یا غیر مستقیم از راه دستگاه های مخابراتی.