اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سوسن

نویسه گردانی: SWSN
سوسن . [ سو س َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای ششگانه ٔ بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. از 73 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل گردیده است . جمعیت آن در حدود 12500 تن وقرای مهم آن چلویر، ده کهنه ، شب کور، فالح ، گچ کان ، لولو و ممبین است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
سوسن . [ سو س َ ] (اِ) گلی است معروف و آن چهار قسم می باشد: یکی سفید و آنرا سوسن آزاد میگویند، ده زبان دارد و دیگری کبود و آنرا سوسن ازرق ...
سوسن در سنسکریت سوسنی susani (بسیار بخشنده) و در سغدی سوسن susan می باشد؛ و این که گلی را به این نام نهاده اند، برای آن است که رنگ های گوناگونی دارد و...
سوسن بوی . [ سو سَم ْ ] (ص مرکب ) آنکه بوی سوسن دهد. ببوی سوسن . که بوی او چون سوسن بود. خوشبو : ترک سن سن گوی توسن خوی سوسن بوی من گر نگ...
سوسن گوش . [ سو س َ ] (ص مرکب ) اسبی که گوش آن بشکل سوسن باشد. (ناظم الاطباء).
گل سوسن . [ گ ُ ل ِ سو س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی زنبق رشتی است . رجوع به سوسن و زنبق شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
سوسن زبان . [ سو س َ زَ ] (ص مرکب ) کنایه از کسی که بر سخن گفتن قادر نباشد. (آنندراج ). عاجز در تکلم یعنی آنکه زبان وی مانند سوسن است . (ن...
سوسن آباد. [ سو س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانا شهرستان ارومیه . دارای 135 تن سکنه . آب آن از دره ٔ بینار و چشمه . محصول آنج...
سوسن سهراب . [ سو س َ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اندیکا بخش زراس شهرستان اهواز. دارای آن 310 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.