سیم کش . [ ک َ
/ ک ِ ] (نف مرکب ) (از: سیم ، مفتول + کش ، کشنده ، جرار). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). استاد مفتول کش اعم از آنکه مفتول طلا، نقره ، آهن و امثال آن بکشد. (برهان ). مفتول کش . (انجمن آرا). مفتول کش خواه مفتول نقره باشد و یا طلا و یا آهن . (ناظم الاطباء). کسی که تار گلابتون سازد. (آنندراج )
: بچهره ٔ زر و اشک چو سیم خویش خوشم
که یاد میدهد از گلعذار سیم کشم .
سیفی (از آنندراج ).
|| کسی که اموال مردم را بکشد و زرها را بگیرد. (آنندراج ). گیرنده و کشنده ٔ اموال . (فرهنگ رشیدی ). کنایه از مردم جرار و چیزی گیرنده و چیزی واکننده و جرکننده باشد. (برهان )
: بس زر رخسارکان دریاکشان سیم کش
بر صدف گون ساغر گوهرفشان افشانده اند.
خاقانی .
|| (ن مف مرکب ) سیم کشیده . که تارهای سیم در آن کشیده باشند.