اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شاة

نویسه گردانی: ŠA
شاة. (ع اِ) الَ ... وسیله ای که بدان از نخل خرما بالا روند. (از ذیل اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۳ ثانیه
شاه باغی . (اِخ ) دهی از دهستان آلان براغوش شهرستان سراب . دارای 820 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت...
شاه بلو. [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل . دارای 54 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و حبوبات است . (ا...
شاه بندر. [ ب َ دَ ] (اِ مرکب ) شهبندر. (دزی ج 1 ص 717). بندر بزرگ و واسع. || حاکم بندر. رئیس بندر و اکنون بجای شاه بندر حاکم بندر گویند.(از...
شاه بلوط. [ب َ ] (اِ مرکب ) شاه بالوت . معرب آن هم شاه بلوط. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ۞ نوعی از بلوط باشد بغایت شیرین . سموم را نافع است و ...
شاه بلول . [ ] (اِخ ) از روایت مؤلف الجماهر چنین برمی آید که نام یکی از پادشاهان نواحی هند بوده است و گوید که : یاقوت را از کدکدیا [ کرکد...
شاه بیزج . [ زَ ] (معرب ، اِ مرکب ) ۞ معرب شابیزک و آن لفاح است . (تحفه ). شاه یبروج . لفاح . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 213). مهرگیاه . بیخ لفا...
شاه بیگی . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بوانات بخش بوانات شهرستان آباده . دارای 90 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، حبوبات و انگ...
شاه ارش . [ اَ رَ ] (اِ مرکب ) ارش بزرگ که معادل پنج ارش از سر انگشتان تا آرنج است .(فرهنگ نظام ). شاه رش . ارش . باز. بازه . باژ. باع . رش ...
شاه افسر. [ اَ س َ ] (اِ مرکب ) اسپرک را گویند و آن را بعربی اکلیل الملک خوانند. (برهان قاطع) (از آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به شاه بسه و ا...
شاه آباد. (اِخ ) دهی از بخش کن شهرستان تهران . دارای 50 تن سکنه . محصول آن غلات ، صیفی و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.