شاه
نویسه گردانی:
ŠAH
شاه . (اِخ ) دهی است از دیههای لاریجان . (سفرنامه ٔ رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 155 و بخش انگلیسی ص 115) : و در هشتم جمادی الاخره ٔ آن سال به شاه درآمد و جمعی را بکشت . (جامع التواریخ رشیدی ).
واژه های همانند
۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۷ ثانیه
شاه سه وقت . [ هَِ س ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یعنی پادشاه سه نوبت زن . (آنندراج ). مؤلف برهان در ذیل نوبت گوید: بمعنی نقاره است که...
شاه یک اسبه . [ هَِ ی َ / ی ِ اَ ب َ / ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از خورشید جهانگرد باشد. (برهان قاطع).
شاه مرادخان . [ م ُ ] (اِخ ) پانزدهمین از سلسله ٔ خانان خوقند است که از سال 1275 هَ . ق . / 1857 م . تا حدود 1277 حکومت کرد. (از طبقات سلاطین ...
شاه ستارگان . [ هَِ س ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است : شاه ستارگان به افق مغرب خرامید. (کلیله و دمنه ).
شاه دیاربکر. [ هَِ رِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرمانروای ناحیه ٔ دیاربکر. || (اِخ ) اختصاصاً از القاب ابوالمظفر ارتق ارسلان بن ایل غازی...
شاه زنبوران . [ هَِ زَم ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرد ممتاز از زنبوران عسل . امیرالنحل . شاه منج انگبین . آن مگس که پیش امیرالمؤمنین علی...
شاه ابدالان . [ هَِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لقبی است که برعده ای معلوم از صلحا و خاصان خدا گذارند و گویند هیچگاه زمین از آنان خالی ن...
شاه ابدالان . [ هَِ اَ ] (اِخ ) قطب الدین حیدر که در تذکره ٔ هفت اقلیم در ذیل شهر تربت (ص 574) او را چنین معرفی میکند: شیخ قطب الدین حیدر ...
شاه اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) امیر اسماعیل . از یاران ملک فخرالدین کرت و همان کسی است که ملک فخرالدین وی را با دویست تن مأمور گردانید که ...
شاه خدابنده . [ خ ُ ب َ دَ ] (اِخ ) محمد خدابنده از پادشاهان صفویه و پدر شاه عباس بزرگ است و پس ازاسماعیل دوم صفوی در سال 985 هَ . ق . بر ...