اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شاه

نویسه گردانی: ŠAH
شاه . (اِخ ) دهی است از دیههای لاریجان . (سفرنامه ٔ رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 155 و بخش انگلیسی ص 115) : و در هشتم جمادی الاخره ٔ آن سال به شاه درآمد و جمعی را بکشت . (جامع التواریخ رشیدی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
شاه چین کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب )بهترین را گزیدن . (یادداشت مؤلف ). قطف بهترین میوه . (یادداشت مؤلف ). برگزیده ٔ میوه ٔ درختی را چیدن .
شاه باش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نثار کردن سکه یا نقل بر سر داماد و عروس . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به شاباش کردن شود.
شاه باش گفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) شاباش گفتن . زنده باش گفتن . رجوع به شاباش گفتن شود.
ابن وصیف شاه . [ اِ ن ُوَ ] (اِخ ) ابراهیم . او را تاریخی است بر دو بخش ، قسمت اولی در تاریخ عام و جزء دوم مخصوص اقلیم مصر و عجائب آن و نی...
رئیس شاه کوه . [ رَ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در 68هزارگزی باختری شوسف . سکنه ٔ آن 198 تن است . آب رئیس...
شاه غازی بن . [ ب ُ ] (اِخ ) نام یکی از محله های عمده ٔ ساری است . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 81 و بخش انگلیسی ص 54).
شاه قلی کندی . [ ق ُ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهار اویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . دارای 252 تن سکنه . آب آن از قنات و چشمه . محصول ...
شاه قلی مزار. [ ق ُ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین . دارای 461 تن سکنه . آب آن از چشمه سار. محصول آن غلات ...
شاه گویندگان . [ هَِ ی َ دِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرد ممتاز در سخن گویی و تکلم . || (اِخ ) اشاره بحضرت رسالت پناه صلوات اﷲ علیه و آله ...
شاه مربعنشین . [ هَِ م ُ رَب ْ ب َ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شاه که بچهار زانو نشیند. شاه که بر مسند سلطنت چهار زانو قرار گیرد. || (اِخ )...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.