گفتگو درباره واژه گزارش تخلف شاه نویسه گردانی: ŠAH شاه . (ع ص ) رجل شاه ُ البصر؛ به معنی رجل شائه البصر است ، یعنی مرد تیز بینایی . (از منتهی الارب ). ۞ واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه واژه معنی خاوران شاه خاوران شاه . [ وُ ] (اِخ ) مهر. هور. خور. شمس . خورشید : چو از خاور برآمد خاورانشاه شهی کش مه وزیر است آسمان گاه .(ویس و رامین ). حسینعلی شاه حسینعلی شاه . [ ح ُ س َ ع َ ] (اِخ ) ابن جهاز. چهارمین امیر قراقوینلو است بعد از پدر به تخت نشست و 873 هَ . ق . درگذشت . (مرآت البلدان ج 1 ص 4... باباعلی شاه باباعلی شاه . [ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حیات داود بخش گناوه شهرستان بوشهر، یک هزارگزی شمال گناوه ، کنار دریا و راه فرعی ریک به بندر دیلم ... اخی شاه ملک اخی شاه ملک . [ اَ م َ ل ِ ] (اِخ ) از سران عهد ملک اشرف بن تیمورتاش . رجوع به ذیل جامعالتواریخ رشیدی تألیف حافظ ابرو ص 177 شود. شاه اختران شاه اختران . [ هَِ اَ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آفتاب . هور. خورشید. شمس : ز آمدن شاه اختران بحمل گشت هرشجری چون گشاده گنجی گنجور.سوزن... شاه اخستان شاه اخستان . [ هَِ اَ س ِ ] (اِخ ) ابن خاقان اکبر ابوالهیجاء فخرالدین منوچهربن فریدون شروانشاه : خلعت انصاف می دوزد کمرخدمت شاه اخستان کرد... شاه اسفرهم شاه اسفرهم . [ اِ ف َ هََ ] (اِ مرکب ) مرکب از شاه و اسفرهم . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی شاه اسپرم است . (از برهان ). رجوع به شاه اسپر... شاه اسکندر شاه اسکندر. [ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) رجوع به اسکندرشاه شود. شاه اولیاء شاه اولیاء. [ هَِ اَ ] (اِخ ) لقبی است که شیعیان فارسی زبان به امیرالمؤمنین علی علیه السلام دهند. (یادداشت مؤلف ). ملک شاه روم ملک شاه که او را شاهنشاه نیز می‌خواندند یکی از سلاطین سلجوقیان روم بین سال‌های ۱۱۱۰ تا ۱۱۱۶ بود. پیش از به قدرت رسیدن ملک شاه و پس از مرگ قلج ارسلان ی... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۴۸ ۴۹ ۵۰ ۵۱ ۵۲ صفحه ۵۳ از ۷۱ ۵۴ ۵۵ ۵۶ ۵۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود