شجعاء
نویسه گردانی:
ŠJʽAʼ
شجعاء. [ ش َ ] (ع ص ) مؤنث اشجع. ج ، شُجع. (از اقرب الموارد). رجوع به اشجع شود. زن پردل و دلاور.(منتهی الارب ). شجیعة. (از اقرب الموارد). || دراز. (از اقرب الموارد). || ناقة شجعاء؛ شترماده ٔ سبک دست و پا در رفتن . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
قشلاق شجاع خانلو. [ ق ِ ش ُ ] (اِخ ) قشلاقی جزء دهستان گرمادوز بخش كلیبر شهرستان اهر واقع در 44 هزارگزی شمال خاوری کلیبر و 44 هزارگزی شوسه ٔ ...
بازبهادربن شجاع . [ ب َ دُ رِ ن ِ ش ُ ] (اِخ ) دهمین سلطان ملوک مالوَه بوده که شهرهای دهار و ماند و سپس شاری آباد پایتخت آنها بود و بدو دسته...
تازه کند شجاع الدوله . [ زَ ک َ دِ ش ُ عُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اواوغلی بخش حومه ٔ شهرستان خوی است که در 4هزارگزی شمال خاوری خوی ...
شاه بن شجاع کرمانی . [ هَِ ن ِ ش ُ ع ِ ک ِ ] (اِخ ) مکنی به ابی الفوارس . از شاهزادگانی بود که زهد پیش گرفت و مردی بافراست و پرهیزگار بود. وی...
عباس آباد شجاع لشکر. [ ع َب ْ با دِ ش ُ ل َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دستگران بخش طبس شهرستان فردوس . واقع در 123هزارگزی شمال طبس . ناح...