اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شح

نویسه گردانی: ŠḤ
شح . [ ش َ / ش ِ / ش ُح ح ] (ع مص ) زفتی کردن . (از منتهی الارب ). بخل ورزیدن . (از اقرب الموارد). بخیلی کردن . (ترجمان القرآن جرجانی ) (دهار). بخیل و حریص شدن . (المصادر زوزنی ). || آزمندی نمودن .(از منتهی الارب ). حرص ورزیدن . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
شه انگیز. [ ش َه ْ اَ ] (نف مرکب ) شاه انگیز. انگیزنده ٔ شاه . || (اِمص مرکب ) بیرون راندن شاه است بوسیله ٔ رخ یا پیل یا مهره ٔ دیگر که به ...
شه پیاده . [ ش َه ْ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) فرزین . شهبیدق . (یادداشت مؤلف ). وزیر در شطرنج . رجوع به شهبیدق شود.
شه پرستی . [ ش َه ْ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) مخفف شاه پرستی : نیاید شه پرستی دیگر از من پرستاری طلب چابکتر از من . نظامی .رجوع به شاه پرستی شود.
شه کردن . [ ش َه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) این ترکیب در شعر زیر از مسعودسعد آمده است به معنی کیش کردن و گفتن «شه » یا «شه شه » : بشاه او مرا دش...
شه مردان . [ ش َه ْ م َ ] (اِ مرکب ) مردانشاه . || شه ِ مردان ؛ شاه مردان . رجوع به شاه مردان شود.
شه تیه می . [ ش ِ ] (اِخ ) لقب تومن خاقان که به اسم ایلی خان نیز معروف است . در سال 557 م . مالک الرقاب ترک شد و به خود عنوان خاقان داد و...
شه پی خان . [ ش َه ْ ] (اِخ ) یا توکی . فرزند تولی خاقان که در سال 609 م . پس از پدر حکمران طوایف ترکان جنوبی گردید. وی در 615 م . هنگامی که...
شه پورگان . [ ش َه ْ ] (اِخ ) شه بورگان . پسر کرایست شان . بنا به گفته ٔ مؤلف تاریخ سیستان (چ ملک الشعراء بهار) وی از شاهان کیان است که شهر...
شه دوپاس . [ ش َ هَِ دُ ] (اِخ ) اشاره به حضرت محمد (ص ) است که شفاعت گناهان را تا دو پاس از روز میکند. || کنایه از آفتاب . (برهان ) (انجم...
در زبان کردی به معنی مبارز است
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.