۱,۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۵ ثانیه
باد در سر شدن . [ دَرْ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب )باد چیزی در سر کسی شدن ؛ کنایه از مغرور و متکبر شدن : و یوسف را بدان بهانه فرستادند و گفتند باد س...
بند وبلا شدن . [ ب َ دُ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را از کسی (یا کسانی ) با تدبیرهای گوناگون اخذ کردن وبدست آوردن . تیغ زدن . (فرهنگ عامیانه...
بهم اندر شدن . [ ب ِ هََ اَ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در یکدیگر فرورفتن : چندان بزند نیزه که نیزه بخروشدبندش بهم اندر شود از بس که بکوشد.منوچه...
تب ساکن شدن . [ ت َ ک ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ساکن شدن تب ، قطع شدن تب . صاحب آنندراج آرد: تب ساکن شدن به چیزی بمعنی تب ریختن : حرص از ...
جابجا سرد شدن . [ ب ِس َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) درحال ْ مردن . فی الفور مردن .
جان خون شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خون شدن دل . کنایه از شدت اضطراب . بی قرار شدن . بی تاب شدن .
جای گزین شدن . [ گ ُ ش ُ دَ] (مص مرکب ) جای گزین چیزی شدن . بدل شدن . جانشین آنچیز شدن . قائم مقام شدن . بجای چیزی قرار گرفتن : وقتی که است...
پول پول شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شکسته شدن ظرف چینی و مانند آن بقطعات بسیار خرد. بقطعات خرد و کوچک شکسته شدن چنانکه ظرفی چینی یا سفا...
پیر و کور شدن . [رُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت ناتوان شدن از کهنسالی .
جر و بحث شدن . [ ج َرْ رُ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مجادله را بدرازاکشاندن . (از یادداشت مؤلف ). رجوع بجر و بحث شود.