۱,۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۲.۳۲ ثانیه
برآورده شدن . [ ب َ وَ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مجهول برآوردن است . رجوع به برآوردن شود.- برآورده شدن حاجت ؛ روا شدن و قضا شدن آن .
برچسفان شدن . [ ب َ چ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برچسبیدن . رجوع به برچسبان شدن شود.
بشولیده شدن . [ ب َ / ب ِ / ب ُ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تَشَوﱡش . (زوزنی ).
باباغری شدن . [ غ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کور شدن . نابینا شدن . باباغری شدن چشم ؛ نابینا شدن آن . از دید افتادن آن . رجوع به باباقری شدن شود.
اندوهگن شدن . [ اَ گ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غمگین شدن . اکتیاب . ابتئاس . اهتمام . اغتمام . حزن . سدم . ترح . ابلاس . توجد. (از تاج المصادر بیهقی )...
افروخته شدن . [ اَ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) روشن شدن . شعله ور گردیدن . شاد شدن . گلگون گردیدن . وقدة. توهج . وقد. توقد. وقود. (تاج المصادر ...
سرآسیمه شدن . [ س َ م َ / م ِش ُ دَ ] (مص مرکب ) مضطرب و پریشان شدن : کسی کو ز فرمان یزدان بتافت سرآسیمه شد خویشتن را نیافت . فردوسی .خروش ...
سرگردان شدن . [ س َ گ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متحیر شدن . درماندن . راه ندانستن : در سبب سازیش سرگردان شدم در سبب سوزیش هم حیران شدم . مولوی .م...
سرماسرما شدن . [ س َ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مقدمه ٔ تب از برای کسی پیدا شدن . لرزآمدن . به لرزه افتادن از سرما یا از بیماری و تب .
روباروی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مقابلة. مواجهة. برابر شدن . مقابل شدن . مواجه شدن : با کدامین رو نمیدانم سلیم !میشود آیینه روباروی او. مح...