۱,۳۴۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۹ ثانیه
کبودچشم شدن . [ ک َ چ َ / چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اِزْرِقاق . (منتهی الارب ). چشمی به رنگ ازرق داشتن . زاغ چشم گشتن .
وابریده شدن . [ ب ُ دَ / دِش ُ دَ ] (مص مرکب ) از هم باز شدن . از هم جدا شدن .
واژگونه شدن . [ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) واژگون شدن . سرنگون شدن . وارونه شدن . باژگونه شدن . رجوع به واژگون شدن شود.
واکوفته شدن . [ ت َ/ ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سوده شدن . (ناظم الاطباء).
نفس غرق شدن . [ ن َ ف َ غ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نفس در سینه فروماندن و بیرون نیامدن . || کنایه از به شدت ترسیدن و وحشت کردن . سخت هراسا...
نصف العمر شدن . [ ن ِ فُل ْ ع ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، از بس اضطراب یا ترس یا اندوه نیمی از عمر از میان بشدن ، یعنی : در لحظاتی یا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
سیریش شدن ، پیگیری کردن موضوعی از کسی به طور مداوم و مکرر
کلان سال شدن . [ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پیر و سالخورده شدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).