شراب
نویسه گردانی:
ŠRʼB
شراب . [ ش َرْ را ] (ع ص ) نیک شراب خوار. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
شرعب . [ ش َ ع َ ] (اِخ ) از منازل معروفه ٔ اشعریان . (تاریخ قم ص 284).
شرعب . [ ش َ ع َ ] (اِخ ) شعبه ای از قبیله ٔ بنی رکب منشعب از بنی اشعر. (تاریخ قم ص 283).
شرعب . [ ش َ ع َ ] (اِخ ) در ناحیه ای است در یمن و گویند قریه ای است . (یادداشت به خط دهخدا).
شرعب . [ ش َ ع َ ] (اِخ ) شرعب بن قیس بن معاویةبن جشم ، جدّی جاهلی است . (اعلام زرکلی ).