شراب
نویسه گردانی:
ŠRʼB
شراب . [ ش َرْ را ] (ع ص ) نیک شراب خوار. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
شراب فروش . [ش َ ف ُ ] (نف مرکب ) خمار. می فروش . باده فروش . نباذ.
شراب زدگی . [ ش َ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب )بیهوش شدن از نشئه ٔ شراب . (غیاث اللغات ). می زدگی .
شراب گروه . [ ش َ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بویراحمد سردسیر بهبهان . دارای 100 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، پشم ، لبنیات و...
نان و شراب (به ایتالیایی: Vino e pane) رمانی اثر اینیاتسیو سیلونه، نویسندهٔ ایتالیایی است. این رمان زمانی نوشته شد که سیلونه در تبعید دولت بنیتو موسول...
شراب شیراز (به زبانهای اروپایی: Shiraz) یکی از گونههای شراب است که از انگور قرمز که تلفیق یا پیوندی است از دو نوع انگور به نامهای موندوز بلانش و ان...
قلعه شراب . [ ق َ ع َ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقعدر 28هزارگزی جنوب باختری فریمان و یکهزارگزی شمال ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شراب خورده . [ ش َ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) می نوشیده . باده آشامیده : شرابخورده ٔ معنی چو در سماع آیدچه جای جامه که بر خویشتن بدر...
شراب دادن . [ ش َ دَ ] (مص مرکب ) می دادن به کسی : عل ؛ دیگر باره شراب دادن . (تاج المصادر بیهقی ).
شراب فروشی . [ ش َ ف ُ ] (حامص مرکب ) عمل شراب فروش . || (اِ مرکب ) محل فروش شراب .