شرق
نویسه گردانی:
ŠRQ
شرق . [ ش َ رَ ] (ع مص )شکافته گوش شدن گوسپند به درازا. || به گلو ماندن آب و خدو. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). آب در گلو بماندن . (بحر الجواهر). در گلو گرفتن آب و جز آن . (یادداشت مؤلف ). شراب و جز آن در گلو گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || سرخ شدن چشم کسی : شرق الدم فی عینه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خون ماندن در چشم کسی . || سخت سرخ شدن چیزی . || سرخ شدن چهره ٔ کسی از شرم و خجالت . (از اقرب الموارد). || ضعیف شدن روشنی آفتاب . || نزدیک رسیدن غروب آفتاب . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || اندوه و غصه ناک شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || تنگ شدن سینه ٔ کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || واقع شدن شر در بین کسان : شرق ما بینهم بشر؛ وقع الشر بینهم . || بازداشتن زمین آب را از جریان در روی آن . || پرخون شدن زخم . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
شرق . [ ش َ رَ / ش َ رَ ق ق ] (اِ صوت ) صدای به هم خوردن دو چیز. (یادداشت مؤلف ).- شرق دست ؛ آوایی که از خوردن کف دست به جایی آید، هم...
شرق . [ ش َ ] (ع مص ) برآمدن آفتاب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار) (از مهذب الاسماء) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). تابان شدن و...
شرق . [ ش َ ] (ع اِ) آفتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). ذکا. یوح . بوح . بیضا. خور. مهر. شارق ...
شرق . [ ش َ / ش ِ ] (ع اِ) روشنی که از شکاف در درآید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (ص ) لحم شرق ؛ گوشت بی چربی . ج ، شارِق ....
شرق . [ ش َ رَ ] (ع اِ) آفتاب . گویند: طلع الشرق . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || گاهی اطلاق می شود بر جهتی که خورشید از آن برآید. (از...
شرق . [ ش ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شارِق .(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شارق شود.
شرق . [ ش ِ ] (ع اِ) بیغوله ٔ دهن . (دهار).
شرق . [ ش َ رِ ] (ع ص ) جرح شرق ؛ زخم ممتلی از خون . (ناظم الاطباء). || گوشت بی چربی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گوشت لا...
شرق . [ ش ُ رُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شَریق . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || غرقی (غریقان ). (از اقرب الموارد). رجوع به شریق شود.
شرق . [ ش َ ] (اِخ )اقلیمی است به باجه در اندلس . (از معجم البلدان ).