اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شرق

نویسه گردانی: ŠRQ
شرق . [ ش َ / ش ِ ] (ع اِ) روشنی که از شکاف در درآید. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (ص ) لحم شرق ؛ گوشت بی چربی . ج ، شارِق .(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گوشت لخم . گوشتی که چربی نداشته باشد. (آنندراج ). رجوع به شَرِق شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
شرق . [ ش َ ] (اِخ ) کنایه از آسیا و آفریقا که در مشرق اروپا قرار دارند. (یادداشت مؤلف ). ممالکی که در مشرق کره ٔ زمین هستند. مجموع کشورهای ...
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: پِراچ (سنسکریت: پْراچی) اوشاس (اوستایی: اوشَس) خاور (پارسی دری)
شرق شرق .[ ش َ رَ ش َ رَ / ش َ ش َ ] (اِ صوت مرکب ) نام آواز زدن سیلی های سخت پیاپی . نام آواز کوفتن در بسختی و پیاپی . (یادداشت مؤلف ). رجو...
شه شرق . [ ش َ هَِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پادشاه شرق یا ملک شرق . این نام را بر سلاطین و افراد سلسله های حاکم بر خراسان و شرق ایرا...
ملک شرق . [ م َ ل ِ ک ِش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پادشاه مشرق . که بر مشرق حکومت و سلطنت دارد. در شواهد زیر ظاهراً کنایه از سلطان محمود و...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: پاشان پراچpâŝâne-perâc (پاشان از سغدی pâŝkrân + پراچ از سنسکریت: prâc) ****فانکو آدینات 09163657861
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: راژیر پِراچ râžire-perâc (راژیر؛ کردی؛ پراچ: سنسکریت: prâc)**** فانکو آدینات 09163657861
اهل شرق . [ اَ ل ِ ش َ ] (اِخ ) حکماء فرس که به دو اصل نور و ظلمت قائل بودند. رجوع به حکمت الاشراق ص 301 شود.
شاه شرق . [ هَِ ش َ ] (اِخ ) لقبی بود که شاعران دربار محمود بر وی اطلاق می کردند : آنکه ، همچون بشاه شرق بدوست از همه خسروان امید جهان . فر...
شرق ادنی . [ ش َ ق ِ اَ نا ] (اِخ ) خاور نزدیک . در اروپا شامل کشورهای بالکان (رومانی ، بلغارستان ، یونان و ترکیه ٔ اروپایی ) و در آسیا شامل مما...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.