شرم
نویسه گردانی:
ŠRM
شرم . [ ش َ ] (ع مص ) شکافتن . (از اقرب الموارد)(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی ). || کمی از مال خود به کسی دادن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). اندک از مال دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بریدن ، بینی کسی را و یا کفته کردن یک طرف از بینی او را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۵ ثانیه
تنگ شرم . [ ت َ ش َ ] (ص مرکب ) که کُسی تنگ دارد. مقابل کُس فراخ . رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.
شرم آور. [ ش َ وَ ] (نف مرکب ) خجلت آور. مایه ٔ شرم و خجلت . که شرمساری آرد. مورث خجلت . مایه ٔ خجلت . موجب سرافکندگی . (یادداشت مؤلف ).آنچه ...
شرم جای . [ ش َ ] (اِ مرکب ) شرم اندام . آلت تناسل مرد و زن . عورت . (یادداشت مؤلف ). شرم مرد و زن . (ناظم الاطباء). جای ستر عورت . (آنندراج )....
شرم زده . [ ش َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) خجل و شرمنده . (ناظم الاطباء). شرمگین . شرمنده . (از آنندراج ). شرم زد. شرمسار. شرمگین . شرمگن . شرمناک :...
فیل شرم . [ ش َ ] (ص مرکب ) پیل شرم . (فرهنگ فارسی معین ). زنی که شرم بزرگ دارد.
بار شرم . [ رِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خایه . بیضه : بجائی شد و خایه ببرید پست برو داغ بنهاد و او را ببست بخایه نمک بر پراکند زودبحقه د...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شرم زدگی . [ ش َ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) خجلت . شرمندگی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شرم زد و شرم زده شود.
شرم آلود. [ ش َ ] (ن مف مرکب ) شرمنده و شرمگین و خجل و شرمنده روی . (ناظم الاطباء) : روی شرم آلود او زیور نمی گیرد به خودشبنم بیگانه را ره ن...
شرم اندام . [ ش َ اَ ] (اِ مرکب ) عورت . شرم . سوءة. آلت تناسلی مرد یا زن . شرم جای . شرمگاه .(یادداشت مؤلف ). رجوع به شرم و مترادفات آن شود.