شعار
نویسه گردانی:
ŠʽAR
شعار. [ ش َ ] (ع اِ) درخت درهم پیچیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درخت بسیارمایه در زمین نرم که مردم در پناه آن از سرما و گرما پناه آرند و فرودآیند.(از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || زمین بسیاردرخت . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || جامه ای که بر تن ساید مانند پیراهن و کلاه و ازار. ضد دثار. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شِعار. رجوع به شِعار شود.
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
شعار. [ ش ِ ] (ع اِ) جل اسب . || علامت و نشان اهل جنگ و سفر که یکدیگر را بدان شناسند و آن چیزی است که در وقت جنگ و در تاریکی شب یکدیگ...
شعار. [ ش ِ ] (ع اِ) نشان و علامت . (ناظم الاطباء). علامت . نشان . ج ، شُعُر. (مهذب الاسماء). || نشانه ٔ گروهی از مردم که بوسیله ٔ آن یکدیگر...
شعار. [ ش ِ ] (ع مص ) مشاعرة. (ناظم الاطباء). رجوع به مشاعرة شود.
شعار. [ ش َ ع ْ عا ] (ع ص ) بزموی فروش . (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات ). شَعرفروش .
لباسی که در زیر دثار پوشند. ز دوستان تو آموخت در طریقت مهر / سپیده دم ،که هوا چاک زد شِعار سیاه ."حافظ"
لباسی که در زیر دثار پوشند. ز دوستان تو آموخت در طریقت مهر / سپیده دم ،که هوا چاک زد شِعار سیاه ."حافظ"
این واژه اربی است و پارسی آن این است: هیگال higâl (لری: heregâla)
کرم شعار. [ ک َ رَ ش ِ ] (ص مرکب ) خداوند همت و سخاوت و مردمی . (ناظم الاطباء).
نصرت شعار. [ ن ُ رَ ش ِ ] (ص مرکب ) نصرت آیت . نصرت اثر. ظفرنمون . پیروزی قرین . مظفر. منصور. پیروزمند : قبه ٔ زرنگار چتر نصرت شعارش منور عرصه ٔ سپه...
سلیقه شعار. [ س َ ق َ / ق ِ ش ِ ] (ص مرکب ) سلیقه دار. خوش طبع. (ناظم الاطباء). نیک سرشت . (آنندراج ). رجوع به سلیقه دار و سلیقه مند شود.