شعار
نویسه گردانی:
ŠʽAR
شعار. [ ش َ ] (ع اِ) درخت درهم پیچیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درخت بسیارمایه در زمین نرم که مردم در پناه آن از سرما و گرما پناه آرند و فرودآیند.(از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || زمین بسیاردرخت . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || جامه ای که بر تن ساید مانند پیراهن و کلاه و ازار. ضد دثار. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شِعار. رجوع به شِعار شود.
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
تغافل شعار. [ ت َ ف ُ ش ِ ] (ص مرکب ) تغافل پسند. و رجوع به همین کلمه شود.
شعار نبالت. {شُ رِ نِ لَ}. (ا. مرکب). نشان شرف و بزرگی خانوادگی سلحشوران برابر با شعار النبالة عربی، Coat of arms انگلیسی،Wappen آلمانی، Blason فرانسه...
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
اَفشاک، اَفشو، افشانا (اَفش از اوستایی: اَفْشْ مَن= شعر + «اک، او، آنا»)
گایْتاک، گایتار، گایتو (گایت از سنسکر...
شاعر. [ ع ِ ] (ع ص ) داننده . (منتهی الارب ). آگاه : شاعر بنفسه ؛ آگاه از نفس خود. رجوع به مجموعه ٔ دوم مصنفات شیخ اشراق ص 115 شود. || دری...
شاعر. [ ع ِ ] (اِخ ) جماعتی از علما که شعر گفته اند و شعرا که سماع حدیث کرده اند به این اسم مشهورند و از آنجمله اند ابوفراس همام بن غالب ال...
شاعر. [ ع ِ ] (ع اِ) نام هر یک از دو رگ که در دو ورک شاخ شاخ شوندو مجموع آن دو را شاعران گویند. (یادداشت مؤلف ).
شاعر. [ ع ِ ](اِخ ) (الخوری ) بطرس الماورنی اللبنانی . او راست : «فاکهة الالباب فی تاریخ الاحقاب ». (معجم المطبوعات ).
شاعر اطعمه . [ ع ِرِ اَ ع َ م َ ] (اِخ ) کنایه از بسحاق حلاج . (شمس اللغات ). مولانا ابواسحاق حلاج شیرازی صاحب دیوان اطعمه .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شاعر رسول ا. [ ع ِ رُ رَ لِل ْ لاه ] (اِخ ) شاعرالنبی . شاعر پیغمبر. شهرت حسان بن ثابت . وی مدایح بسیاری درباره ٔ حضرت رسالت پناهی (ص ) سروده...