اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شعة

نویسه گردانی: Šʽ
شعة. [ ش َ ع َ ] (ع مص ) درآمیختن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۶ ثانیه
شاه زنگ . [ هَِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حاکم و فرمانروای زنگ . سلطان زنگبار. || مجازاً شب را گویند وبعربی لیل خوانند. (برهان قاطع). ک...
شاه شار. (اِخ )شارشاه . لقب پسر شار ابونصر است و در نزد سلطان محمود غزنوی مقام بلندی پیدا کرد. وقتی سلطان محمود عزم جنگ نمود و به احضار شاه ...
شاه سوار. [ س َ ] (اِ مرکب ) شهسوار. کسی که در سواری اسب و غیر آن ماهر است .(فرهنگ نظام ). شهسوار و فارس و راکب بزرگوار و باعظمت . (ناظم الاط...
شاه طلبی . [ طَل َ ] (حامص مرکب ) عمل شاه طلب . شاه جویی . شاه خواهی .
شاه طمر. [ طَم َ ] (اِ مرکب ) شریان کلان و بزرگ . (ناظم الاطباء).
شاه شناس . [ ش ِ ] (نف مرکب ) آنکه شاه را شناسد. (یادداشت مؤلف ). || (ن مف مرکب ) سرشناس . که شاه او را شناسد. معروف پیش شاه . (یادداشت م...
شاه شرق . [ هَِ ش َ ] (اِخ ) لقبی بود که شاعران دربار محمود بر وی اطلاق می کردند : آنکه ، همچون بشاه شرق بدوست از همه خسروان امید جهان . فر...
شاه صفی . [ ص َ ] (اِخ ) ششمین پادشاه از خاندان صفویه . رجوع به صفی (شاه ) شود.
شاه صفی . [ ص َ ] (اِخ ) نام یکی از شعرای ایران . رجوع به صفی شود.
شاه صلی . [ ص َ ] (اِ مرکب ) صاصلی است . شاصلی نام گیاهی است شبیه حلفای تازه روئیده از آن کوچکتر با شاخهای باریک و نرم و تازه و زودشکن م...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.