شعة
نویسه گردانی:
Šʽ
شعة. [ ش َ ع َ ] (ع مص ) درآمیختن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۷۰۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۵ ثانیه
شاه فوت . (اِ مرکب ) هشتک . سوت . صفیر. (یادداشت مؤلف ).
شاه کتی . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل . دارای 215 تن سکنه . آب آن از رودخانه و چشمه . محصول آن برنج ،کنف و صی...
شاه وش . [ هَْ وَ ] (ص مرکب ) (مرکب از: شاه + وش پسوند اتصاف ) چون شاه . همانند شاه در بزرگی و ممتازی : هر آن کس که شد در جهان شاه وش سرش ...
شاه ناز. (اِ مرکب ) نام لحنی است در موسیقی . رجوع به کلمه ٔ آهنگ در لغت نامه شود.
شاه مات . (اِ مرکب ) شه مات . ماتی در بازی شطرنج . (ناظم الاطباء). اعلام مات شدن شاه . هنگامی که شاه شطرنج را مات کنند گویند: «شاه مات »...
شاه نای . (اِ مرکب ) نای ممتاز در نوع خود. || شهنا. شه نای . نای ترکی است که آن را سورنای گویند و آن سازی است معروف که به سرنا اشتهار ...
شاه فنر. [ ف َ ن َ ] (اِ مرکب ) بلندترین فنر از دسته ٔ فنر اکسل در اتومبیل . (فرهنگ فارسی معین ).
شاه کال . (ص مرکب ) کاج باشد و آن را لوچ نیز گویند و بعربی احول خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). بمعنی کاج است که بعربی احول گویند. (برهان قاطع...
شاه کلا. [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل . دارای 360 تن سکنه . آب آن از رودخانه و چشمه . محصول آن برنج ، مخت...
شاه کلا. [ ک َ] (اِخ ) دهی از دهستان لفور بخش مرکزی شهرستان شاهی . دارای 150 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن برنج و لبنیات است . (ا...