شما
نویسه گردانی:
ŠMA
شما. [ ش َ ] (ع اِ) شمع. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || موم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
بی شمع. [ ش َ ] (ص مرکب ) (از: بی + شمع) تاریک . بی فروغ و روشنایی : محفل بی شمع راهیچ نباشد فروغ مجلس بی دوست را هیچ نباشد نظام .سعدی .
شمع زدن . [ ش َ زَ دَ ] (مص مرکب ) گذاشتن شمع بر جایی [ و ] بعد روشن کردن . (آنندراج ) : خون شدم بر بیکسی های شهیدان مژه بر مزارش خواستم شمع...
نیم شمع. [ ش َ ] (اِ مرکب ) کنایه از شرم مرد. (یادداشت مؤلف ).
هفت شمع. [ هََ ش َ ] (اِ مرکب ) به معنی هفت سلطان است که کنایه از هفت کوکب باشد. (برهان ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
چـِگِل نام یکی از قبائل ترک تبار خاور دور و از ترکان خَلُّخ (ناحیهای در حدود کاشغر) است.[۱] سابقه این قبیله از قرن هفتم میلادی شناخته شدهاست و در اط...
شمع نهادن . [ ش َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) گذاشتن شمع و روشن ساختن آن . نصب شمع و افروختن آن : نهادند شمع و برآمد به تخت همی بود لرزان چو شا...
شمع کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شمع ساختن . شمع ریختن . شمع درست کردن : نه از لعاب مگس انگبین که چرب است شمعی می کنند، اگر از لعاب م...
تاج شمع. [ ج ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شعله ٔ شمع. (غیاث اللغات از مصطلحات ) (آنندراج ) : به مجلس اشک ریزان سر نهادم ز تاج شمع بالین ...
شمع و شکر. املاءِ ناصحیح «شهد و شکر».