اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شور

نویسه گردانی: ŠWR
شور. [ ش َ ] (ع اِ) انگبین گرفته شده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انگبین . (از لسان العرب ). || (اِمص ) خوبی . || فربهی .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اِ) هیأت . (منتهی الارب ). هیأت و شکل و صورت . (ناظم الاطباء). || لباس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || زینت . (ناظم الاطباء) (از لسان العرب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
شور نشاندن . [ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) فتنه خواباندن . خاموش کردن فتنه و آشوب : جوابی دهی شور شهری نشانی حدیثی کنی كار خلقی گشایی .فرخی .
شاداب شور. (اِخ ) دیهی است از دهستان ریوند، بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در9هزارگزی جنوب باختری نیشابور، محلی جلگه و معتدل است . 63 تن...
شور افتادن . [اُ دَ ] (مص مرکب ) وجد و شوق حاصل شدن : شوری ز وصف روی تو در خانقه فتادصوفی طریق خانه ٔ خمار برگرفت .سعدی .- شور افتادن دل ؛...
شور افکندن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شور فکندن . آشوفتن . ولوله انداختن . آشوب و فتنه برپا کردن . || هیجان و نشاط ایجاد کردن : ملک را گوی در...
باغچی شور. (اِخ ) آبادی و منزلی بین راه هرات به سیستان : از او [ بادغیس ] تا بون پنج فرسنگ ، ازو تا مرغزار دره پنج فرسنگ ، از او تا باغچ...
سرچاه شور. [ س َ ] (اِخ ) ده قیس آبادبخش خوسف شهرستان بیرجند. آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9...
دریای شور. [ دَرْ ی ِ ] (اِخ ) بحرالملح . دریای عربه . بحرالموت . (قاموس کتاب مقدس ). دریاچه ٔ لوط. رجوع به بحرالمیت شود.
کلاته شور. [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کلاته شور. [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برکال بخش بردسکن شهرستان کاشمر. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کلاته شور. [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد محلی جلگه ای و گرم سیر است و سکنه 225 تن . آب آنجا از...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۲ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.