اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شوک

نویسه گردانی: ŠWK
شوک . (هزوارش ، اِ) به لغت زند و پازند بمعنی بازار است که عربان سوق گویند. (برهان ). سوق معرب سوک است . راسته بازار. (از یادداشت مؤلف ). بازار است که به عربی سوق گویند وتبدیل آن سوک است چنانکه الاَّن محل معینی را که عربان بحوالی بصره در آن بازار کنند سوک الشیخ ۞ گویند. (انجمن آرا) (از آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
شوک . [ ش َ ] (ع اِ) خار. ج ، اشواک . شوکة، یکی . (منتهی الارب ). خار. (دهار) (غیاث ). هر چیز سرتیز. لم . لام . تلو.تلی . بور. تیغ. (یادداشت مؤلف ...
شوک . [ ش َ ] (ع مص ) قوت و تیزی نمودن . شوکة. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بیمار شری گردیدن : شیک الرجل (مجهولاً). (منتهی الارب ...
شوک . (ص ) ظاهراً در شعر ذیل معنی بسیار می دهد یا صفتی است برای گل چون گنده و متعفن و از جنس لجن و غیره : ای همچو مهین مار بدآویز و خشوک ...
شوک . [ شُک ْ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ شُک . ضربه ٔ شدید. تکان سخت .حالت ناگهانی که به شخص عارض شود و قوای او رو به ضعف گذارد. (فرهنگ فارسی مع...
شوک . (اِخ ) ناحیه ای است نجدی در نزدیکی حجاز. (از معجم البلدان ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.