اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شهاب الدین

نویسه گردانی: ŠHAB ʼLDYN
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) عوفی کنیه ٔ وی را ابوالحسن و نام او را طلحه یاد کرده او را از مردم مرو دانسته و لطف طبع و دیگر فضائل وی را ستوده است ، آنگاه درباره ٔ قطعات و قصاید وی می نویسد نادر و کمیاب است و او را رباعی گو شمرده و 18 رباعی از وی نقل کرده است از این قبیل :
آن دل که بدی فارغ و ساکن پیوست
برخاست چو اندر او هوای تو نشست
آن دست که بند چرخ را بگشادی
بندسر زلف تو به یک موی ببست .

#


گیرم که ز زلف حلقه ها بافته ای
وآنگه به رخ چو ماه برتافته ای
الماس لطافت از کجا یافته ای ؟
کآن لعل چنان به حیله بشکافته ای .
(لباب الالباب عوفی چ سعید نفیسی ج 2 ص 354).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب قاضی ابراهیم بن عبداﷲبن ابی الدم . رجوع به ابن ابی الدم شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب ابن برهان احمدبن علی بن اصولی . رجوع به ابن برهان شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به ابن خوبی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) نام ابن طیبوغا از اهل قاهره متوفی بسال 850 هَ . ق . از علماء ریاضی است که کتاب «خلاصة الاقوال فی معرفة ...
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به ابن عربشاه شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به ابن فرح شهاب الدین ... شود.
شهاب الدین . [ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به ابن فقیه همدانی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب ابن مأمون احمدبن احمدبن علی . رجوع به ابن مأمون شود.
شهاب الدین .[ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) معروف به ابن معتوق . از شعرای قرن یازدهم هجری . در 1087 هَ . ق . درگذشته است . (ازدائرة المعارف بستانی ). و...
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به ابن النقیب شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۱۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.