اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شهاب الدین

نویسه گردانی: ŠHAB ʼLDYN
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) عوفی کنیه ٔ وی را ابوالحسن و نام او را طلحه یاد کرده او را از مردم مرو دانسته و لطف طبع و دیگر فضائل وی را ستوده است ، آنگاه درباره ٔ قطعات و قصاید وی می نویسد نادر و کمیاب است و او را رباعی گو شمرده و 18 رباعی از وی نقل کرده است از این قبیل :
آن دل که بدی فارغ و ساکن پیوست
برخاست چو اندر او هوای تو نشست
آن دست که بند چرخ را بگشادی
بندسر زلف تو به یک موی ببست .

#


گیرم که ز زلف حلقه ها بافته ای
وآنگه به رخ چو ماه برتافته ای
الماس لطافت از کجا یافته ای ؟
کآن لعل چنان به حیله بشکافته ای .
(لباب الالباب عوفی چ سعید نفیسی ج 2 ص 354).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به ابوسعدبن عمر شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به ابوشامة شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) نام ابومحمودبن احمدبن محمد مقدسی است . رجوع به ابومحمود... شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) نام ابوالمظفر سام بن حسین چهارمین از پادشاهان غور که در خراسان حکومت می کرد و تا حدود سال 602 هَ . ق . د...
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب احمد مشهور به مؤید پانزدهمین از ممالیک برجی مصر و شام (865 هَ . ق .). (از فرهنگ فارسی معین ).
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ )رجوع به احمدبن ابی بکربن حموی معروف به رسام شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن ابی بکربن زید شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن احمدبن حمزة الرملی شود.
شهاب الدین . [ ش ِبُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن احمدبن سلامه شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن عبداللطیف شرجی زبیدی شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.