اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شهاب الدین

نویسه گردانی: ŠHAB ʼLDYN
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) عوفی کنیه ٔ وی را ابوالحسن و نام او را طلحه یاد کرده او را از مردم مرو دانسته و لطف طبع و دیگر فضائل وی را ستوده است ، آنگاه درباره ٔ قطعات و قصاید وی می نویسد نادر و کمیاب است و او را رباعی گو شمرده و 18 رباعی از وی نقل کرده است از این قبیل :
آن دل که بدی فارغ و ساکن پیوست
برخاست چو اندر او هوای تو نشست
آن دست که بند چرخ را بگشادی
بندسر زلف تو به یک موی ببست .

#


گیرم که ز زلف حلقه ها بافته ای
وآنگه به رخ چو ماه برتافته ای
الماس لطافت از کجا یافته ای ؟
کآن لعل چنان به حیله بشکافته ای .
(لباب الالباب عوفی چ سعید نفیسی ج 2 ص 354).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْدی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن عبداﷲ عامری یمنی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن عبداﷲبن غزی شافعی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن عبداﷲ فلجی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن عبدالمنعم دمنهوری شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن عبدالوهاب نویری کندی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن علی بن منصور الحمیدی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن علی قسطلانی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْدی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن عمادالدین افقهسی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن عمر زیلعی شود.
شهاب الدین . [ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن عمر هندی شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۷ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.