اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شهاب الدین

نویسه گردانی: ŠHAB ʼLDYN
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) عوفی کنیه ٔ وی را ابوالحسن و نام او را طلحه یاد کرده او را از مردم مرو دانسته و لطف طبع و دیگر فضائل وی را ستوده است ، آنگاه درباره ٔ قطعات و قصاید وی می نویسد نادر و کمیاب است و او را رباعی گو شمرده و 18 رباعی از وی نقل کرده است از این قبیل :
آن دل که بدی فارغ و ساکن پیوست
برخاست چو اندر او هوای تو نشست
آن دست که بند چرخ را بگشادی
بندسر زلف تو به یک موی ببست .

#


گیرم که ز زلف حلقه ها بافته ای
وآنگه به رخ چو ماه برتافته ای
الماس لطافت از کجا یافته ای ؟
کآن لعل چنان به حیله بشکافته ای .
(لباب الالباب عوفی چ سعید نفیسی ج 2 ص 354).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به عمربن محمدبن نصربن قاسم سهروردی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به عمر شاه شهاب الدین شود.
شهاب الدین . [ ش ِبُدْ دی ] (اِخ ) لقب عمر شیخ میرزا یکی از فرزندان سلطان سعید ابوسعیدمیرزا. (روضات الجنات ج 2 ص 323).
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به عمعق بخاری شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب غازی بن ملک عادل از ملوک آل ایوب . (حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 408).
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ](اِخ ) رجوع به محمدبن احمدبن الخویی الشافعی شود.
شهاب الدین . [ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به محمد ایجی بلبلی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب محمدبن عزالدین حسین یکی از امرای غوری که در «مادین » حکومت داشت . (فرهنگ فارسی معین ).
شهاب الدین . [ ش ِبُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به محمدبن محمود بخاری شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب محمودبن احمد اهری (625 - 695 یا 698 هَ . ق .). وی صرف ونحو و فقه و اصول را در زادگاه خود در محضر ملا ...
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ صفحه ۱۴ از ۱۷ ۱۵ ۱۶ ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.