اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شهاب الدین

نویسه گردانی: ŠHAB ʼLDYN
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) عوفی کنیه ٔ وی را ابوالحسن و نام او را طلحه یاد کرده او را از مردم مرو دانسته و لطف طبع و دیگر فضائل وی را ستوده است ، آنگاه درباره ٔ قطعات و قصاید وی می نویسد نادر و کمیاب است و او را رباعی گو شمرده و 18 رباعی از وی نقل کرده است از این قبیل :
آن دل که بدی فارغ و ساکن پیوست
برخاست چو اندر او هوای تو نشست
آن دست که بند چرخ را بگشادی
بندسر زلف تو به یک موی ببست .

#


گیرم که ز زلف حلقه ها بافته ای
وآنگه به رخ چو ماه برتافته ای
الماس لطافت از کجا یافته ای ؟
کآن لعل چنان به حیله بشکافته ای .
(لباب الالباب عوفی چ سعید نفیسی ج 2 ص 354).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به محمودبن احمد الزنجانی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به محمودبن ابی الحسن نیشابوری شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب محمودبن حرب از ملوک سیستان . رجوع به حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 430 شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به محمودبن سلیمان بن فهد حلبی حنبلی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب معزالدین محمدبن بهاءالدین سام بن عزالدین حسین یکی از امرای غوری بود که از 569 تا 571 هَ . ق . در غز...
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد ابوالعباس و احمد هائم ... شود.
شهاب الدین . [ ش ِبُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به یحیی بن حبش سهروردی شود.
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) ازمحتشمان قهستان بود. (تاریخ جهانگشای ج 2 ص 205).
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) دهی از دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی خیاو است و 590 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) اسفرائینی . وزیر الراشد باللّه عباسی . رجوع به حبیب السیر چ قدیم تهران ج 1 ص 312 و دستورالوزراء ص 92 شود.
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ صفحه ۱۵ از ۱۷ ۱۶ ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.