اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شیبا

نویسه گردانی: ŠYBA
شیبا. (ص ، اِ) ۞ از پهلوی چیباک ، شیپاک ، تندرو: آژی شپاک ؛ مار تیز در رفتار، مار شیبا. (یادداشت مؤلف ). مار افعی .(برهان ) (انجمن آرا) (از جهانگیری ) (آنندراج ) (یادداشت مؤلف ). || (ص ) مار شیبا؛ بگمانم بمعنی گزنده و عذاب دهنده است ، مقابل مار بی زهر که نگزد وعذاب نکند، چه شیب بمعنی عذاب است . (یادداشت مؤلف ). موذی : مار شیبا؛ مار گزنده . مار موذی :
کسی کش مار شیبا برجگر زد
ورا تریاق ۞ سازد نی طبرزد.

(ویس و رامین ).


سر دیوار او پر مار شیبا
جهان از زخم آنها ناشکیبا.

(ویس و رامین ).


کنون بِپْسیچ تا تیمار بینی
جدائی را چو شیبا مار بینی .

(ویس و رامین ).


وکیل و قاضیم اندر گذر کمین کرده است
بکف قباله ٔ دعوی چو مار شیبائی ۞ .

حافظ.


|| شیفته و دیوانه که افسون نپذیرد. (انجمن آرا) (آنندراج ). || آشکار. هویدا. ظاهر. || زر و طلا. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
نام دخترانه است به معنای: هوشیار و زرنگ، تیز کار و تیز فهم، قابل و لایق در کار های امور منزل، باسلیقه در کار هایکه ظرافت و نظافت زیاد در کار است.
شیباء. [ ش َ ] (ع ص ) گویند: باتت بلیلة شیباء (بفتح و اضافت ) و هم چنین بلیلة الشیباء؛ شبی که در آن بکارت زن باکره زائل کرده شود. لیلة شیب...
شیباء. [ ش َ ] ۞ (ع ص ) زن سپیدموی و پیر. (ناظم الاطباء).
شیباء. [ ش َ ] (اِخ )ابوبکربن شائب . محدث است و متأخر. (منتهی الارب ).
شیبا طلحا. [ ] (اِ) به سریانی عوسج است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به عوسج شود.
شیبا کیلیا. [ ] (اِ) به سریانی عوسج الکلب است . (فهرست مخزن الادویه ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.