شیدا
نویسه گردانی:
ŠYDʼ
شیدا. [ ش َ / ش ِ ی ْ دُل ْ لاه ] (از ع ، اِ مرکب ) الواط در لفظ شی ٔاﷲ تصرفی کرده شیداﷲ میگویند یعنی دیوانه ٔ خدا. (آنندراج از بهار عجم ).
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
شیدا. [ ش َ / ش ِ ] (ص ) در زبان اکدی «شدو» ۞ . نام عفریتی است . در عبری «شد» ۞ و در آرامی «شدا» ۞ به معنی دیو است . دیوبت . دبت شد. (از ...
شیدا. [ ش َ ] (اِخ ) علی اکبر. موسیقیدان و شاعر تصنیف ساز ایرانی قرن 13 هجری . تصنیفهای وی مقبول عموم بود و عارف او را بر خود مقدم میدانسته ...
شیدا شدن . [ ش َ / ش ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دیوانه شدن . (یادداشت مؤلف ). آشفته شدن : عجب از قیصرم آید که بدان ساده دلی است کو ز مسعود براند...
شیدا کردن . [ ش َ / ش ِک َ دَ ] (مص مرکب ) شیفته و واله ساختن : ناله ٔ بلبل سحرگاهان و باد مشکبوی مردم سرمست را کالیوه و شیدا کند. منوچهری . ...