اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شیر

نویسه گردانی: ŠYR
شیر. (اِ) لوله ٔ پیچداری که به ته ظرف یا لوله ٔ آب اتصال دارد و چون پیچ آنرابپیچانند آب جریان می یابد. (ناظم الاطباء). مبزل . مبزله . نایژه . لوله . لوله ٔ ضامن دار یا مجرای چرمی یا فلزی آب انبار یا خم یا چرخشتی که آب یا مایع درونی آنرا با گشودن و بستن آن بیرون کنند یا از بیرون شدن بازدارند: شیر آب انبار؛ شیر حمام . (یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
ادی شیر. [ اَدْ دی ] (اِخ ) الکلدانی الاثوری . رئیس اساقفه ٔ کاتولیکان کلدانی . وی در اثنای جنگ عالمگیر بسال 1915 بدست ترکان کشته شد. او را...
چرب شیر. [ چ َ ] (ص مرکب ) آنکه شیرش دارای چربی است . انسان یا حیوانی که شیرش چربی دار است .
شیر آبی . [ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از نهنگ است . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || تمساح . (ناظم الاطباء). رجوع به تمساح شود.
شیر خدا. [ رِ خ ُ ] (اِخ ) شیر خدای . لقب حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب . (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ اسداﷲ، یکی از القاب حضرت علی کرّم اﷲ و...
شیر خنک . [ رِ خ ُ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شیره ٔ خنک . داروهای چند که حرارت بنشاند با هم ، چون تخم خرفه و تخم خیار و مانند آن . شیره ای ...
نیک شیر. (ص مرکب ) پرشیر. بسیار شیرده . که شیر فراوان دهد : ترف عدو ترش نشود زآنکه بخت اوگاوی است نیک شیر ولیکن لگدزن است .انوری .
شیر فهم شدن اصطلاحی به معنی آگاهی کامل بر موضوع یافتن است.
خروس در گویش فارسی کرمانشاهی، برگرفته از کردی کرمانشاهی
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۰ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد مفرد کهلان
۱۳۹۲/۱۰/۰۱ Iran
1
0

در واقع شار (سرازیر شدن و ریختن آب) است که در اثر سادگی تلفظ تبدیل به شیر شده است.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.