اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شیرین

نویسه گردانی: ŠYRYN
شیرین . (اِخ ) دهی از بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون . سکنه ٔ آن 101 تن . آب از چشمه . صنایع دستی آنجا قالیبافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
شیرین . (ص نسبی ) هر چیزکه نسبت به شیر داشته باشد، خصوصاً در حلاوت . (آنندراج ) (بهار عجم ). || طفل شیرخواره . (ناظم الاطباء). شیری . || هر...
شیرین . (اِخ ) نام معشوقه ٔ فرهاد. (ناظم الاطباء). نام زن پرویز که به صفت حسن موصوف بوده و فرهاد نیز بر وی شیفته و عاشق شد. در اشعار شعرا...
شیرین . (اِخ ) خواهر ماریه ٔ قبطیه که مقوقس ملک مصر به رسم هدیه خدمت حضرت مصطفوی (ص ) فرستاد. (از حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 130). در مآخذ د...
شیرین در سنسکریت: کشیرین kshirin (خوشمزه)؛ در پهلوی: شیرِن shiren؛ در مانوی: shirin (دارای مزه ای چون شیر). ****فانکو آدینات 09163657861
شیرین گو. (نف مرکب ) شیرین گوی . شیرین سخن . شیرین گفتار. خوش سخن : طعنه از کس خوش نباشد گرچه شیرین گو بودزخم نی بر دیده سخت است ار همه نی...
شیرین لب . [ ل َ ] (ص مرکب ) شیرین زبان . فصیح و بلیغ و آنکه گفتار وی شیرین و خوش آیند باشد. (ناظم الاطباء). || نوشین لب : لب شیرین لبان را...
گچ شیرین . [گ َ ] (اِ مرکب ) نوعی از گل که در عمارت به کار برندو به تر شدن از هم ریزد و این متعارف هندوستان است معلوم نیست که در ولایت ...
شیرین آب . (اِخ ) دهی است از بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 100 تن . آب از چشمه ٔ شیرین . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
بل شیرین . [ ] (اِ) به شیرازی طراثیث است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (مخزن الادویة). تراثیث . غلیون .
شیرین سو. (اِخ ) دهی است از بخش سیردان شهرستان زنجان . سکنه ٔ آن 100 تن . آب از چشمه سار. 8 باب دکان و قهوه خانه ٔ سر راه دارد.راه آن ماشی...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۳ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.